کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نهشل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
نهشل
/nahšal/
معنی
شقاقل؛ زردک صحرایی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
نهشل
لغتنامه دهخدا
نهشل . [ ن َ ش َ ] (ع اِ) اسم عربی شقاقل است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). شقاقل . گزر دشتی . (ناظم الاطباء) زردک صحرائی . شقاقل . (برهان قاطع). || گرگ . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). ذئب . (اقرب الموارد) (متن اللغة). || چرغ . (منتهی الارب )(مهذب الاسماء)...
-
نهشل
فرهنگ فارسی معین
(نَ شَ) (اِ.) 1 - شقاقل . 2 - گرگ . 3 - پیر، پیری که به رعشه و لرزه افتاده باشد.
-
نهشل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) nahšal شقاقل؛ زردک صحرایی.
-
واژههای مشابه
-
ام نهشل
لغتنامه دهخدا
ام نهشل . [ اُم ْ م ِ ن َ ش َ ] (اِخ ) دختر عبیده . از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 286 شود.
-
جستوجو در متن
-
ابوالخیر
لغتنامه دهخدا
ابوالخیر. [ اَ بُل ْ خ َ ] (اِخ ) نهشل . رجوع به ابوخیره نهشل ... شود.
-
جعروران
لغتنامه دهخدا
جعروران . [ ج ُ ] (اِخ ) نام دو قطعه زمین سدر کاشته است یکی متعلق به بنی نهشل و دیگری متعلق به بنی عبداﷲبن دارم که هر دو از یک باران سیراب میشوند. (اقرب الموارد).
-
ابوخیره
لغتنامه دهخدا
ابوخیره . [ اَ خ َ رَ] (اِخ ) نهشل بن زید. اعرابی بدوی از فصحای بنی عدی . او به حیره شد و اقامت کرد. از اوست : کتاب الحشرات .
-
کثری
لغتنامه دهخدا
کثری . [ ک َ را ] (اِخ ) صنمی بود مر جدیس و طسم را که نهشل بن رئیس آن را شکسته و خراب کرده به نبی صلی اﷲ علیه و سلم لاحق گردید و به شرف اسلام مشرف شد. (منتهی الارب ).
-
جعور
لغتنامه دهخدا
جعور. [ ج َ ] (اِخ ) دو آبگیر است یکی مر بنی نهشل را و دیگر مر بنی عبداﷲبن ردام را که آب باران هر گاه در آن گرد آمدی نگاه داشتندی و در وقت حاجت از آن آب خوردندی . (منتهی الارب ).
-
حازم
لغتنامه دهخدا
حازم . [ زِ ] (اِخ ) ابن خزیمة. از سرداران هارون الرشید و از بطن نهشل بن دارم است . رجوع به عقدالفرید چ محمدسعید العریان ج 3 ص 298 و ج 5 ص 367 و ص 368 شود.
-
نهشلة
لغتنامه دهخدا
نهشلة. [ ن َ ش َ ل َ ] (ع ص ) تأنیث نهشل است . رجوع به نهشل شود. || (مص ) کلانسال شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سالخورده و پیر و مضطرب و لرزان شدن . (از متن اللغة). || گزیدن به دندان از لهو و بازی . (منتهی الارب ). به تجمیش کسی را گاز گرفت...
-
ابن الغریره
لغتنامه دهخدا
ابن الغریره . [ اِ نُل ْ غ َ ری رَ ] (اِخ ) کثیر. شاعری مخضرمی از بنی نهشل . پس از تشرف به اسلام آنگاه که عمر، اقرع بن حابس و برادرش را بجنگ طالقان و جوزجان فرستاد مرثیه ای مفصل درباره ٔ شهدای مسلمین سروده است .
-
اعشی همدان
لغتنامه دهخدا
اعشی همدان . [ اَ شا هََ ] (اِخ ) از شعرای عرب موسوم به عبدالرحمان عبداﷲبن حارث همدانی است . رجوع به این کلمه و عقدالفرید ج 2 ص 13 و ج 3 ص 340 شود:یکی چون بشر بن حازم دوم چون عمروبو یحیی سیم چون اعشی همدان ، چهارم نهشل قری .منوچهری .