کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نفاة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نفاة
لغتنامه دهخدا
نفاة. [ ن َ ] (ع اِ) نفاء. رجوع به نَفاء شود.
-
واژههای همآوا
-
نفاط
لغتنامه دهخدا
نفاط. [ ن َ ] (ع اِ) نَفّاط. (منتهی الارب ). رجوع به نَفّاط شود. || فتیله ٔ چراغ . || شمع و مشعل . (ناظم الاطباء).
-
نفاط
لغتنامه دهخدا
نفاط. [ ن َف ْ فا ] (ع اِ) جائی که از آن نفت بیرون آید. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). محل استخراج نفت . (از اقرب الموارد). نَفاط. (منتهی الارب ). || نوعی از چراغ که بدان چراغ دیگر افروزند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نَفاط. (منتهی الارب ). || ظرفی است...
-
نفعة
لغتنامه دهخدا
نفعة. [ ن َ ع َ ] (ع اِ) واحدنفع. (از اقرب الموارد). رجوع به نفع شود. || چوبدستی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). عصا. (ناظم الاطباء) (متن اللغة) (اقرب الموارد). ج ، نفعات .
-
نفعة
لغتنامه دهخدا
نفعة. [ ن ِ ع َ ] (ع اِ) چرم که از میان شکافته در دو جانب توشه دان دوزند و هر پاره ٔ آن را نفعة گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ج ، نِفع، نِفِع.
-
نفاط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب] [قدیمی] naffāt کسی که بهوسیلۀ منجنیق گویهای مشتعل آغشتهبهنفت را بهسوی دشمن پرتاب میکرد؛ نفتانداز: ◻︎ نفاط برق روشن و تندرْش طبلزن / دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب (رودکی: ۴۹۲).
-
نَّفَعَتِ
فرهنگ واژگان قرآن
سود بخشيد - نفع داشت (دراصل نَفَعَتْ بوده که به دليل تقارنش با حرف ساکن و تشديد دار در کلمه ي بعد حرف "ت"حرکت گرفته است)
-
جستوجو در متن
-
نفوة
لغتنامه دهخدا
نفوة. [ ن ِف ْ وَ ] (ع اِ) نَفوَة. (متن اللغة) (ناظم الاطباء). رجوع به نَفوَة شود. || رانده شده و دورکرده شده . (ناظم الاطباء). نفی . نفایة. نفاة. نفاء. نفاوة. نَفوَة. (متن اللغة). رجوع به نفاة شود.
-
نفوة
لغتنامه دهخدا
نفوة. [ ن َف ْ وَ ] (ع اِ) چیز بلایه و ردی . (از منتهی الارب ). زبونترین جزء از هر چیزی . (ناظم الاطباء). نفاوةالشی ٔ و نفوته ؛ ردیه و بقیته ؛ ردی و وامانده از هرچیز. (از اقرب الموارد). نفاة. نفاء. نفاوة. (منتهی الارب ). نِفوَة. (ناظم الاطباء). رجوع ...
-
نفاء
لغتنامه دهخدا
نفاء. [ ن َ ] (ع اِ) چیز ردی ٔ. (از متن اللغة). چیز بلایه و ردی . رانده ٔدورکرده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه دورافکنی آن را بعلت ردائت آن . (از اقرب الموارد). نفی . نُفایة. نَفایة. نفاة. نَفوة. نِفوة. نفاوة. (متن اللغة). || باقی مانده ٔ چیزی . ...
-
نفی
لغتنامه دهخدا
نفی . [ ن َ فی ی ] (ع اِ) کفک که دیگ جوشان فرواندازد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کفی که از دیگ در حال جوشیدن فروریزد. (ناظم الاطباء). || آب که از رسن دلو چکد. (منتهی الارب ) (ازآنندراج ). آبی که از ریسمان دول چکد. (ناظم الاطباء). ||...
-
نفت
لغتنامه دهخدا
نفت . [ ن َ ] (ع مص ) خشمگین گردیدن یا برآماسیدن از خشم . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). غضبناک شدن . (از متن اللغة). نفتان . (منتهی الارب ) (متن اللغة). نفاة. نفیت . (متن اللغة). || جوشیدن دیگ . (منتهی الارب ) (از متن اللغة). نفتان ...
-
نفایه
لغتنامه دهخدا
نفایه . [ ن َ ی َ / ی ِ ] (از ع ، ص ) پول قلب ناسره . (ناظم الاطباء). نبهره . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). رجوع به نفایة شود : گفتا ز کفر پاک شود شهرهای روم گفتم چنانکه سیم نفایه میان گاز. فرخی .اینکه زحمت کم کنی نوعی ز تشویر است از آنک نقده های بس ...