کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نانخورش کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نانخورش کردن
لغتنامه دهخدا
نانخورش کردن . [ خوَ / خ ُ رِ ک َدَ ] (مص مرکب ) خورش نان کردن . قاتق نان کردن . غذا و خورش را اعم از ترشی یا شیرینی و پنیر و ماست و جزآن با نان خوردن : نقل است که آن روز که بلائی بدو نرسیدی گفتی : الهی ! نان فرستادی نانخورش می باید، بلائی فرست تا نا...
-
واژههای مشابه
-
نانخورش خانه
لغتنامه دهخدا
نانخورش خانه . [ خوَ / خ ُ رِ ش ِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سرکه ٔ انگوری . ادم البیت . ادام البیت . (آنندراج ) (برهان قاطع). رجوع به نانخورش شود.
-
جستوجو در متن
-
قاتق کردن
لغتنامه دهخدا
قاتق کردن . [ ت ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام نانخورش را کم کم با نان خوردن تا به همه نان برسد. نانخورش ساختن . قناعت کردن در صرف نانخورش : پنیر را قاتق کن .
-
جشب
لغتنامه دهخدا
جشب . [ ج َ ] (ع مص ) ببردن خدا جوانی کسی را. || تباه و خوار گردانیدن خدا کسی را. || بی نانخورش کردن طعام را. || آرد کردن نیم کوب را. || درشت و خشن گردیدن طعام . || بی نانخورش گردیدن طعام . (اقرب الموارد).
-
اصطباغ
لغتنامه دهخدا
اصطباغ . [ اِ طِ ] (ع مص ) نانخورش ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نانخورش کردن . (زوزنی ). نانخورش گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). اصطباغ کسی به صِبْغ؛ ادام (نانخورش ) را با هم درآمیختن . گویند: اصطبغ بالخل و فیه و نگویند: اصطبغ الخب...
-
زیت
لغتنامه دهخدا
زیت . [ زَ ] (ع مص ) روغن زیت در طعام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || کسی را روغن زیت دادن . (تاج المصادر بیهقی ). زیت نانخورش کردن ،قوم را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الم...
-
اصطلاب
لغتنامه دهخدا
اصطلاب . [ اِ طِ ] (ع مص ) اصطلاب استخوانها؛ بیرون آوردن چربی آن . (از اقرب الموارد). روغن بیرون کردن از استخوان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). استخوانها پختن تا چربیش از آن بیرون آید تا نانخورش کنند. (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
-
جیر و ویر
لغتنامه دهخدا
جیر و ویر. [ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) طعامی که از روده ٔ سرخ کرده و جگر گوسفند و پیازداغ کنند و فقرا آنرا نانخورش سازند. جغوربغور. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || (اِ صوت ) در تداول ، سر و صدا: جیر و ویر کردن ؛ سر و صدا راه انداختن . داد و بیداد، هیا...
-
ترویل
لغتنامه دهخدا
ترویل . [ت َرْ ] (ع مص ) نیک بمالیدن نان به روغن . (تاج المصادر بیهقی ). پیه گداخته نانخورش ساختن یا چرب کردن نان را به روغن و یا سخت و بسیار تر کردن آن را به روغن و یا سخت و بسیار تر کردن آن را به روغن یا به مسکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم ال...
-
صوغ
لغتنامه دهخدا
صوغ . [ ص َ ] (ع مص ) فرورفتن آب بزمین . || نانخورش در نان فرورفتن . || آفریدن خدای کسی را. (منتهی الارب ). آفریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || آماده کردن چیزی را بر مثال راست . (منتهی الارب ). مهیا ساختن آنرا بر مثال مستقیم . (اقرب الموارد). || در کال...
-
افقار
لغتنامه دهخدا
افقار. [ اِ ] (ع مص ) درویش ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درویش کردن . (تاج المصادر بیهقی ).فقیر گردانیدن . (از اقرب الموارد). || عاریت دادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ستور بعاریت دادن برای سواری . (المصادر زوزنی ...
-
صیر
لغتنامه دهخدا
صیر.[ ص َ ] (ع مص ) بازگردیدن کار. بازگشت و مآل کار. || بازگردیدن طلب کنندگان گیاه بسوی جای بازگشت . || میل کردن بسوی کسی . (منتهی الارب ). گشتن . (تاج المصادر بیهقی ). || حاضر شدن مردم آب را و گرد آمدن بر آن . || بریدن . (منتهی الارب ). پاره کردن . ...
-
قلیه
لغتنامه دهخدا
قلیه . [ ق َ لی ی َ ] (ع اِ) گوشت بر تابه بریان کرده شده و به استعمال گوشتی که در روغن میان دیگ بریان کرده نانخورش سازند. (غیاث اللغات از کشف و منتخب بحر الجواهر). ج ، قلایا. (مهذب الاسماء). خورشی است که در آن گوشت هست و اقسامی دارد مثل قلیه ٔ اسفناج...