کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
نامبردار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
نامبردار کردن
لغتنامه دهخدا
نامبردار کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به نام و شهرت رساندن . شهرت بخشیدن . مشهور کردن . || تربیت کردن . پرورش دادن و به حد لیاقت و شهرت رساندن . به جاه و منصب رساندن . سری و سروری بخشیدن : نرفت از جهان سعد زنگی به دردکه چون تو پسر نامبردار کرد.سع...
-
واژههای مشابه
-
نامبردار شدن
لغتنامه دهخدا
نامبردار شدن . [ ب ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) معروف و مشهور شدن . سرشناس گشتن . سروری و سالاری یافتن : نبیره ، پسر داشتم لشکری شده نامبردار هر کشوری . فردوسی .و رجوع به نامبردار شود.
-
جستوجو در متن
-
پیلبازی
لغتنامه دهخدا
پیلبازی . (حامص مرکب ) عمل پیلباز. بازی کردن با فیل . || باختن فیل . || بازی فیل . بازی و لعب کردن چون فیل . || با فیل به جنگ پرداختن و چپ و راست به حرکت درآوردن فیل برابر خصم : هم این زابلی نامبردار مردزپیلی فزون نیست اندر نبردیکی پیلبازی نمایم بدوی...
-
بازبخشیدن
لغتنامه دهخدا
بازبخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) اعطا کردن . بخشیدن . هدیه کردن : بیزدان بنالید گودرز پیرکه ای دادگر مر مرا دستگیرسپردم ترا هوش و جان و روان چنین نامبردار پور جوان مگر کشور آید ز تنگی رهابمن بازبخشش تو ای پادشا.فردوسی .
-
بجوش آمدن
لغتنامه دهخدا
بجوش آمدن . [ ب ِ م َ دَ ] (مص مرکب ) (از: ب + جوش + آمدن ) جوش آمدن . بحد جوشیدن رسیدن . رجوع به جوش آمدن شود. || بحرکت آمدن . طغیان کردن . جنبش آغاز کردن : ز هر دو سپه بر فلک شد خروش زمین همچو دریا بر آمد بجوش . فردوسی .باده نوشان درآمدند بجوش در و...
-
شهرت
لغتنامه دهخدا
شهرت . [ ش ُ رَ ] (از ع ، اِمص ، اِ) آوازه . صیت . اشتهار. نامبرداری . بلندآوازگی . معروفیت . نام آوری . (یادداشت مؤلف ). اشتهار. (از ناظم الاطباء) : شهرت آفت است و همه آن خواهند و خمول راحت است و همه از آن گریزند. (کیمیای سعادت ). رجوع به شهرة شود....
-
پردختن
لغتنامه دهخدا
پردختن . [ پ َ دَ ت َ ] (مص ) اداء. ادا کردن . تفریغ حساب . گزاردن حقی و دینی و جز آن . توختن وامی . تأدیه کردن . رد کردن دینی . دادن . کارسازی کردن . پرداختن . واپس دادن . پرداختن پولی بکسی . مبلغی را بکسی پرداختن . || خلوت کردن . پرداختن . خالی کر...
-
مناجزت
لغتنامه دهخدا
مناجزت . [ م ُ ج َ / ج ِ زَ ] (از ع ، اِمص ) مبارزه . مقاتله . با کسی جنگ کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مناجزة : صفها بیاراستند و مبارزت و مناجزت را ساز کردند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 245). الیسع بدان امتناع دلتنگ شد و بدگمان گشت و روی...
-
نشاختن
لغتنامه دهخدا
نشاختن . [ ن ِ ت َ ] (مص ) نشاندن . (برهان قاطع) (جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). نشانیدن . (یادداشت مؤلف ). نشاستن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : هیچ نایم همی ز خانه برون گوئیم درنشاختند به لک . آغاجی .چو دیدش جهاندار بنواختش بر تخت پیروزه بنش...
-
نومیدی
لغتنامه دهخدا
نومیدی . [ ن َ / نُو ] (حامص مرکب ) ناامیدی . یأس . حرمان . ناکامی . محرومی . خیبت . قنوط. نمیدی . مقابل امید و امیدواری . رجوع به ناامیدی شود : اگر امید رنجوری نمایدز نومیدی بسی نومیدی آید. فخرالدین اسعد.چودر چیز کسان امیدواری ز نومیدی به رو آیدت خ...
-
پذرفتن
لغتنامه دهخدا
پذرفتن . [ پ ِ رُ ت َ ] (مص ) پذیرفتن . قبول کردن . تعهّد. تقبّل : بپذرفت وفرمود تا باژ و ساونخواهند اگر چندشان بود تاو. فردوسی .زواره بدو گفت کای نامدارنبایست پذرفت از او زینهار. فردوسی .بجز دیگر اسپی نپذرفت ازوی وز آنجا سوی خانه بنهاد روی . فردوسی ...
-
انگاشتن
لغتنامه دهخدا
انگاشتن . [ اَ ت َ ] (مص ) تصور کردن . پنداشتن . گمان بردن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). پنداشتن . (غیاث اللغات ). انگاردن . انگاریدن . فرض کردن . گرفتن . داشتن . تقدیر کردن . (یادداشت مؤلف ). ظن کردن . گمان کردن . توهم کردن . حدس زدن . ظن ...
-
گذاشتن
لغتنامه دهخدا
گذاشتن . [ گ ُ ت َ ] (مص ) نهادن . (برهان ). هشتن . قرار دادن . وضع کردن . برجای نهادن : عذب ؛ گذاشتن چیزی را. مغادرة؛ ماندن و گذشتن . اغدار؛ سپس گذاشتن شتر و گوسپند را. حشر؛ به چرا گذاشتن ستور را شباروز. اسجال ؛ گذاشتن مردمان را. خذلان ؛ گذشتن یاری ...