کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مکاسر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مکاسر
/makāser/
معنی
موضع شکستن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مکاسر
لغتنامه دهخدا
مکاسر. [ م َ س ِ ] (ع اِ) ج ِ مَکِسر. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جاهای شکستن . مواضع شکست . شکستگیها : وهنی که روزگار جبر مکاسر آن به دست جباران کامگار واکاسره ٔ روزگار نتواند کرد، بر ایشان افکندند. (مرزبان نامه ). و رجوع به مکسر شود.
-
مکاسر
لغتنامه دهخدا
مکاسر. [ م ُ س ِ ] (ع ص ) هم خیمه . ج ، مکاسرون . (مهذب الاسماء). || همسایه ای که چادر او دامن به دامن چادر شخص باشد. گویند جاری مکاسری . (ناظم الاطباء):الجارالمکاسر؛ همسایه ٔ نزدیک چنانکه دیوار خانه یا دامن چادر او به دیوار خانه یا دامن چادر تو پیوس...
-
مکاسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مکسر] [قدیمی] makāser موضع شکستن.
-
جستوجو در متن
-
مکسر
فرهنگ فارسی معین
(مَ س ) [ ع . ] (اِ.) 1 - جای شکستن . 2 - جای آزمایش چیزی . ج . مکاسر.
-
مکاسرة
لغتنامه دهخدا
مکاسرة. [ م ُ س ِ رَ ] (ع ص ) همسایه ٔ دامن به دامن خیمه و سرای به سرای پیوسته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به مُکاسِر و مُکاسَرة شود.
-
مکاشر
لغتنامه دهخدا
مکاشر. [ م ُ ش ِ ] (ع ص ) همسایه ٔ نزدیک . و گویند جاری مکاشری ؛ ای بحذائی کأنه یکاشرنی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به مُکاسِر شود.
-
مکاسرة
لغتنامه دهخدا
مکاسرة. [ م ُ س َ رَ ] (ع مص ) نبرد کردن در کسر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نبرد کردن در کسر و شکستن چیزی . (ناظم الاطباء). || با چشم اشاره کردن به یکدیگر و گویند غاضن المراءة، اذا غاز لها بمکاسرة العینین . (از ذیل اقرب الموارد). || با کسی هم د...
-
مکسر
لغتنامه دهخدا
مکسر. [ م َ س ِ ] (ع اِ) جای شکستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای شکستن از هر چیزی . (از اقرب الموارد). || جای آگاهی و آزمایش چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جای آگاهی و خبرت و آزمایش چیزی . (ناظم الاطباء).- رجل ص...
-
وهن
لغتنامه دهخدا
وهن . [ وَ ] (ع مص ) سستی کردن در کار و سست گردیدن . (منتهی الارب ). سستی کردن در کار و سست گردیدن در بدن . (اقرب الموارد). سست شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || سست گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). لازم و متعدی ا...