کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مناصبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مناصبت
لغتنامه دهخدا
مناصبت . [ م ُ ص َ / ص ِ ب َ ] (از ع ، اِمص )مناصبة. جنگ و دشمنی آشکار کردن . جنگ کردن . جنگ . محاربه : محاربت ترتیب داد و مستعد کار شد و روی به مناصبت آورد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 97). منتصر ارسلان پالو و ابوالقاسم سیمجور را به مناصبت او ف...
-
واژههای همآوا
-
مناسبت
واژگان مترادف و متضاد
۱. ارتباط، بستگی، تناسب، ربط، سنخیت، موافقت، موقعیت ۲. دلیل، جهت، سبب، انگیزه
-
مناسبت
فرهنگ واژههای سره
فراخور
-
مناسبت
فرهنگ فارسی معین
(مُ س بَ) [ ع . مناسبة ] (مص ل .) با هم نسبت داشتن ، هم شکل شدن . ج . مناسبات .
-
مناسبت
لغتنامه دهخدا
مناسبت . [ م ُ س َ / س ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) موافقت و پیوستگی و علاقه و ارتباط و مشابهت . (ناظم الاطباء). مناسبة : اما اصل دوستی را که بنابر مناسبت بود منقطع نکند. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص 838).رخسار و قامتش ز طریق مناسبت ماه شب چهارده بر خط استو...
-
مناسبة
لغتنامه دهخدا
مناسبة. [ م ُ س َ ب َ ] (ع مص ) هم شکل شدن و مانستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). هم شکل شدن . (از ناظم الاطباء). || با کسی خویشی داشتن . یقال فلان یناسب فلاناً فهو نسیبه ؛ ای قریبه . (منتهی الارب ). با کسی خویشی داشتن . (آنندراج ).م...
-
مناصبة
لغتنامه دهخدا
مناصبة. [ م ُ ص َ ب َ ] (ع مص ) با کسی جنگ و دشمنی آشکارا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). جنگ و دشمنی آشکار کردن و برپا داشتن . (از اقرب الموارد). جنگ برپا کردن . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به مناصبت شود. || بدی آشکار کردن برای کسی . (منت...
-
مناسبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مناسَبة] monāsebat ۱. با هم نسبت داشتن؛ خویشی داشتن.۲. همشکل شدن.
-
جستوجو در متن
-
مناصبة
لغتنامه دهخدا
مناصبة. [ م ُ ص َ ب َ ] (ع مص ) با کسی جنگ و دشمنی آشکارا کردن . (تاج المصادر بیهقی ). جنگ و دشمنی آشکار کردن و برپا داشتن . (از اقرب الموارد). جنگ برپا کردن . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). رجوع به مناصبت شود. || بدی آشکار کردن برای کسی . (منت...
-
پسرهندو
لغتنامه دهخدا
پسرهندو. [ پ ِ س َ رِ هَِ ] (اِخ ) پسرهند. نام وی در ترجمه ٔ یمینی آمده است : ابونصربن محمودالحاجب به سببی از اسباب به ولایت شمس المعالی افتادو شمس المعالی او را به مال مدد کرد و به مناصبت نصربن الحسن بن فیروزان به قومس فرستاد و او بارها بر سرنصر دوا...
-
موقف
لغتنامه دهخدا
موقف . [ م َ ق ِ ] (ع اِ) جای ایستادن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). توقفگاه . جای درنگ . ایستادنگاه . مقام . (یادداشت مؤلف ). محل . جای . جایگاه . محل توقف : موقف بزم تو شکارگهی است که در آن شکرها شکار شود. مسعودسعد.خدایگانا در...
-
حصار
لغتنامه دهخدا
حصار. [ ح ِ ] (ع اِ) انباخون . (فرهنگ اسدی ). حصن . دژ. باره . باره ٔ دژ. دز. قلعة. قلعت . معقل . سور. (دهار). بارو : چو شمع از در دژ بیفروخت گفت که گشتیم با بخت بیدار جفت ...بچنگ وی آمدحصار و بنه یکی مایه ور مردم یک تنه ...یکی تخت پیروزه اندر حصاربآ...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن خلف بن احمد. حمداﷲ مستوفی آرد: و در سنه ٔ اربع و سبعین و ثلثمائه (یمین الدوله محمود) بجنگ خلف بن احمد به سیستان رفت جهت آنکه خلف پسر خود طاهر را بعد از مراجعت از حج ولیعهد کرده و حکومت داده و خود به طاعت حق تعالی مشغول شده با...