کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مشوش ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مشوش ساختن
دیکشنری فارسی به عربی
إرْباک
-
واژههای مشابه
-
مشوش شدن
واژگان مترادف و متضاد
پریشان شدن، آشفته شدن، مضطرب شدن، ناآرامشدن
-
مشوش کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اربک
-
جستوجو در متن
-
آلفتن
لغتنامه دهخدا
آلفتن . [ ل ُ ت َ ] (مص ) آشفتن . مشوش کردن . پریشان ساختن .
-
پیچان گردانیدن
لغتنامه دهخدا
پیچان گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) پیچان کردن . پیچان ساختن . باپیچ گردانیدن . خمانیده گردانیدن . پیچیده ساختن . || مضطرب و مشوش و بی آرام کردن .
-
disturbing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مزاحم، بر هم زدن، مختل کردن، مشوش کردن، مزاحم شدن، بهم زدن، اشفتن، مضطرب ساختن، پریشان کردن
-
disturb
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مزاحم، بر هم زدن، مختل کردن، مشوش کردن، مزاحم شدن، بهم زدن، اشفتن، مضطرب ساختن، پریشان کردن
-
disturbs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آشفتگی، بر هم زدن، مختل کردن، مشوش کردن، مزاحم شدن، بهم زدن، اشفتن، مضطرب ساختن، پریشان کردن
-
إرْباک
دیکشنری عربی به فارسی
مشوش ساختن , به زحمت انداختن , گرفتار کردن , مضطرب نمودن , سرآسيمه کردن , پريشان کردن , نگران کردن , آشفته کردن , به دشواري انداختن , در مخمصه انداختن , در تنگنا قرار دادن , آشفته خاطر کردن , برهم زدن , به هم ريختن , به دست و پا انداختن , به تکاپو ان...
-
درهم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: darham] darham ۱. مخلوط؛ آمیخته.۲. آشفته؛ شوریده〈 درهمبرهم: [عامیانه] درهموبرهم؛ درهمریخته؛ آشفته؛ شوریده؛ مشوش؛ نامنظم.〈 درهم شدن: (مصدر لازم)۱. مخلوط شدن؛ آمیخته شدن.۲. آشفته شدن.۳. [مجاز] افسرده شدن.〈 درهم کردن: (...
-
درپیچان
لغتنامه دهخدا
درپیچان . [ دَ ] (ص مرکب ) مشکل . دشوار. مشوش . پیچدار. (ناظم الاطباء): عَسِر؛ کار درپیچان و دشوار. (منتهی الارب ).- درپیچان ساختن ؛ مشکل کردن . مشکل ساختن : لوی امره ؛ درپیچان ساخت کار او را. (از منتهی الارب ).- درپیچان شدن کار ؛ دشوار شدن آن . مشک...
-
پیچان کردن
لغتنامه دهخدا
پیچان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به پیچ و تاب درآوردن . پیچیده کردن . گردان ساختن . گرد خود برآوردن چیزی را. پیچان گردانیدن . رجوع به پیچان شود : گر این نیزه در مشت پیچان کنم سپاه ترا جمله بیجان کنم . فردوسی .برزمش درآورده بیجان کنم چو بر بابزن مرغ...
-
پرت
لغتنامه دهخدا
پرت . [ پ َ ] (ص ) در تداول عوام ، سخن ناروا و نا به وجه . چرند و پرند. پرت و پلا. ترت و پرت . || از راه به یکسو شو! بَرد! : در زمانیشان بسازد تَرت و مَرت کس نیارد گفتنش از راه پرت ! مولوی . || منحرف از صواب .- از مرحله پرت بودن ؛ از موضوع سخن یا از...