کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مرعاة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
مرعاة
لغتنامه دهخدا
مرعاة. [ م َ ] (ع اِ) چراگاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرعی . علفخوار. محل چرانیدن . ج ، مَراعی ، مراع . (از لاروس عربی ). و رجوع به مرعی شود.
-
واژههای همآوا
-
مراآت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مراءاة] [قدیمی] morā'āt نمودن؛ نمایش دادن؛ به رخ کشیدن.
-
مراآت
لغتنامه دهخدا
مراآت . [ م ُ ] (ع مص ) ریا کردن . مرائات . ریاء. رجوع به مرائات شود. || نشان دادن خلاف واقع. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ریاء و ریا شود.
-
مراآة
لغتنامه دهخدا
مراآة. [ م ُ ](ع مص ) مراآت . مرائات . رجوع به مراآت و ریاء شود.
-
مراءة
لغتنامه دهخدا
مراءة. [ م َ ءَ ] (ع اِ) زن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). تأنیث مرء است و جمع آن بر غیر لفظ اصلی می شود: نساء. (از متن اللغة). || (اِخ ) گاه در تاریخ از مراءة مراد کلئوپاترا است . رجوع به اسرائیل اسقف شود. (یادداشت مؤلف ). || (اِمص ) گوارائی طعام...
-
مرائة
لغتنامه دهخدا
مرائة. [ م َ ءَ ] (ع مص ) گوارنده شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 87). گوارا شدن طعام . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). مرء. (متن اللغة). || خوش هوا گردیدن زمین . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مراعت
لغتنامه دهخدا
مراعت . [ م ُ ع َ ] (از ع ،اِمص ) مراعات . (ناظم الاطباء). رجوع به مراعات شود.
-
مراعة
لغتنامه دهخدا
مراعة. [ م َ ع َ ] (ع مص ) گیاه ناک شدن . فراخ علف گردیدن وادی .(از منتهی الارب ). سرسبز و فراوان گیاه گردیدن زمین . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). فهو مَرِع و مریع. (متن اللغة). مرعة. (ناظم الاطباء). مَرَع . (اقرب الموارد). || متنعم گردیدن . (از ...
-
جستوجو در متن
-
مرعا
لغتنامه دهخدا
مرعا. [ م َ ] (ع اِ) مرعاة. مرعی . چراگاه . رجوع به مرعی شود : از خنجر زهرآبگون هفت اژدها را ریخت خون همت زنه پرده برون دل هشت مرعا داشته . خاقانی .میش مشغول است در مرعای خویش لیک چوپان واقف است از حال میش . مولوی .دست اندازیم چون اسبان سپس در دویدن ...
-
چراگاه
لغتنامه دهخدا
چراگاه . [ چ َ ] (اِمرکب ) مرتع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). جای چریدن ستور. (ناظم الاطباء). دیولاخ . (حبیش تفلیسی ). علفزار. (ناظم الاطباء). چراستان . (محمودبن عمر ربنجنی ). مرعی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). جائی که چارپایان علف خوار چرا کنند...
-
لبن
لغتنامه دهخدا
لبن . [ ل َ ب َ ] (ع اِ) شیر و آن اسم جنس است . ج ، البان . (منتهی الارب ). و هو مرکبة من مائیة و جبنیة و دسومة : چگونه جدری جدری کجا ز پستانش هنوز هیچ لبی بوی ناگرفته لبن . منجیک .جهان دختر خواجگی را همی بدو داد چون باز کرد از لبن . فرخی .وان گل سوس...