کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
مخالطت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
مخالطت
/moxāletat/
معنی
۱. با هم آمیزش و معاشرت داشتن.
۲. آمیخته کردن.
۳. دوستی و معاشرت؛ همنشینی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آرمش، آمیزش، مقاربت، نزدیکی
۲. مجالست، معاشرت
۳. آمیزش کردن، معاشرت کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
مخالطت
واژگان مترادف و متضاد
۱. آرمش، آمیزش، مقاربت، نزدیکی ۲. مجالست، معاشرت ۳. آمیزش کردن، معاشرت کردن
-
مخالطت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مخالَطة] ‹مخالطه› [قدیمی] moxāletat ۱. با هم آمیزش و معاشرت داشتن.۲. آمیخته کردن.۳. دوستی و معاشرت؛ همنشینی.
-
مخالطت
فرهنگ فارسی معین
(مُ لَ طَ) [ ع . مخالطة ] (مص ل .) آمیزش و معاشرت داشتن .
-
مخالطت
لغتنامه دهخدا
مخالطت . [ م ُ ل َ طَ ] (ع مص )با کسی درآمیختن . (غیاث ). آمیزش به طور انس و درآمیختگی با کسی . (ناظم الاطباء) : بنده ای که در حرم مخدوم بی استحقاق منزلت اعتماد یابد و به مخالطت ایشان بر اسرار واقف گردد و بدان مغرور شود. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 382)....
-
واژههای مشابه
-
مخالطت کردن
واژگان مترادف و متضاد
آمیزش کردن، معاشرت کردن، مجالست کردن، دوستی کردن
-
واژههای همآوا
-
مخالطة
لغتنامه دهخدا
مخالطة. [ م ُ ل َ طَ ] (ع مص ) با کسی آمیختن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ) (دهار). آمیزش کردن با کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). خلاط. (ناظم الاطباء). رجوع به خلاط و مخالطت شود. || درآمیختن درد و آزار با کسی : خا...
-
جستوجو در متن
-
آرمش
واژگان مترادف و متضاد
آمیزش، آمیغ، جماع، مخالطت
-
مخامرت
فرهنگ فارسی معین
(مُ مَ یا مِ رَ) [ ع . مخامرة ] 1 - (مص م .) آمیختن با هم ، نزدیک شدن با یکدیگر، مخالطت کردن . 2 - (اِمص .) آمیزش ، نزدیکی ، مخالطت .
-
ممازجت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ممازَجة] [قدیمی] momāzejat ۱. بالیدن؛ نازیدن.۲. مخالطت کردن.
-
لفی
لغتنامه دهخدا
لفی . [ ل َ ] (ع مص )مخالطت . معاشرت (دزی ).
-
ملابست
واژگان مترادف و متضاد
۱. آمیزش، مخالطت ۲. التباس، مشتبهسازی ۳. آشنایی
-
مجالست
واژگان مترادف و متضاد
۱. آمیزش، مخالطت، معاشرت، همدمی، همنشینی ۲. معاشرت کردن، همنشینی کردن ۳. همنشینبودن، معاشر بودن