مخالطت . [ م ُ ل َ طَ ] (ع مص )با کسی درآمیختن . (غیاث ). آمیزش به طور انس و درآمیختگی با کسی . (ناظم الاطباء) : بنده ای که در حرم مخدوم بی استحقاق منزلت اعتماد یابد و به مخالطت ایشان بر اسرار واقف گردد و بدان مغرور شود. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 382). ملک گفت مخالطت تو بر ما حرام است . گفت مخالطت چهار چیز متعذر است . (کلیله و دمنه ، ایضاً ص 38). کیست که ... بر... فتان مخالطت گزیند ودر حسرت و ندامت نیفتد. (کلیله و دمنه ). مرا در عهدجوانی با جوانی اتفاق مخالطت افتاد. (گلستان ). سیم خوبروئی که درون صاحبدلان به مخالطت او میل کند. (گلستان ). و از سماع و مخالطت حظی برگرفتمی . (گلستان ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.