کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
متعذر شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
متعذر شدن
مترادف و متضاد
۱. عذر آوردن، معذور بودن
۲. بهانه آوردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
متعذر شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. عذر آوردن، معذور بودن ۲. بهانه آوردن
-
واژههای مشابه
-
متعذر الاصلاح
دیکشنری عربی به فارسی
جبران ناپذير , مرمت ناپذير , خوب نشدني
-
متعذر وصفه
دیکشنری عربی به فارسی
وصف ناپذير , توصيف ناپذير , نامعلوم , غير قابل اظهار , نا گفتني , غيرقابل بيان
-
جستوجو در متن
-
اسحنکاک
لغتنامه دهخدا
اسحنکاک . [ اِ ح ِ ] (ع مص ) تاریک و سیاه شدن . (زوزنی ): اسحنکک اللیل . (منتهی الارب ). || سخت سیاه شدن موی . || دشوار و متعذر شدن سخن بر کسی : اسحنکک الکلام علیه . (از منتهی الارب ).
-
تجنب
لغتنامه دهخدا
تجنب . [ ت َ ج َن ْ ن ُ ] (ع مص ) اجتناب . (تاج المصادر بیهقی ). به یک سو شدن . (دهار). دور شدن . (ترجمان عادل بن علی ). دور شدن از چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). دور شدن و یک سو شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ...
-
اعواز
لغتنامه دهخدا
اعواز. [ اِع ْ ] (ع مص ) درویش گردیدن : اعوز الرجل اعوازاً؛ درویش گردید.(منتهی الارب ). درویش و محتاج شدن . (آنندراج ). درویش گردیدن . (ناظم الاطباء). بی چیز و بدحال شدن : اعوز الرجل اعوازاً؛ افتقر و سأت حاله . (از اقرب الموارد).درویش شدن و کردن . (...
-
عرش
لغتنامه دهخدا
عرش . [ ع َ رَ ] (ع مص ) سرگشته گشتن و متحیرگردیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). سرمست شدن و مبهوت گشتن . (از اقرب الموارد). عَرش و رجوع به عَرش شود. || سخت گرفتن غریم را. (از منتهی الارب ). سخت گرفتن بر وام دار خود. (از ناظم الاطباء). ملازم گشتن غ...
-
اقتصاص
لغتنامه دهخدا
اقتصاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بر پی کسی رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از پی فراشدن . (تاج المصادر بیهقی ). || قصاص دادن خواستن . || در پی قصاص شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || قصاص گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قصاص بستدن . (تاج...
-
منتهی
لغتنامه دهخدا
منتهی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) به انتها رسیده و به انجام رسیده . به پایان رسیده . تمام شده . محدودشده و منقطعشده و فارغ شده و موقوف شده . (از ناظم الاطباء). ج ، منتهون .- منتهی شدن ؛ به پایان رسیدن . به فرجام آمدن . انجامیدن . فرجامیدن . رسیدن به غایت ....
-
مو
لغتنامه دهخدا
مو. (اِ) هر یک از تارشکلها که در روی پوست حیوانات و در روی بعض مواضع بدن انسانی پدیدار است و به تازی شَعْر گویند. (از ناظم الاطباء). به عربی شَعْر می گویند. (از برهان ) (از آنندراج ). رشته های باریک و نازکی که بر روی پوست بدن برخی حیوانات پستاندار و ...
-
خاستن
لغتنامه دهخدا
خاستن . [ ت َ ] (مص )بهمرسیدن . پیدا شدن . (آنندراج ). بعمل آمدن . حاصل شدن . ظهور کردن . مصدر دیگر آن خیزیدن است : بخیزد یکی تندگرد از میان که روی اندر آن گرد گردد نغام .رودکی .هر آن کینه کز دل بود خاسته نبیندش هرگز کسی کاسته . ابوشکور بلخی .ز دیدار...
-
مکاشفت
لغتنامه دهخدا
مکاشفت . [ م ُ ش َ / ش ِ ف َ ] (از ع ، مص ) مکاشفة. دشمنی آشکار کردن . آشکارا خصومت ورزیدن . خصومت علنی : آن مکاشفت میان وی و آن امیرابوالفضل بیفتاد. (تاریخ سیستان ). چون به مکاشفت و دشمنی آشکارا کاری بسیار نرود و به زرق و افتعال دست زده اند. (تاریخ ...
-
راه
لغتنامه دهخدا
راه . (اِ) طریق . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (دهار) (سروری ). بعربی صراط و طریق گویند. (برهان ). سبیل . (دهار) (ترجمان القرآن ). صراط. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). در پهلوی راس و راه و در ایرانی باستان : رثیه و در اوستا، رایثیه و در کردی ، ر...