مکاشفت . [ م ُ ش َ / ش ِ ف َ ] (از ع ، مص ) مکاشفة. دشمنی آشکار کردن . آشکارا خصومت ورزیدن . خصومت علنی : آن مکاشفت میان وی و آن امیرابوالفضل بیفتاد. (تاریخ سیستان ). چون به مکاشفت و دشمنی آشکارا کاری بسیار نرود و به زرق و افتعال دست زده اند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 131). کار جنگ و مکاشفت میان ایشان مدتی دراز پیچیده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 548). میان وی و پسران علی تکین مکاشفتی سخت بزرگ بپای شد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 581). موجب این مکاوحت و اسباب این مکاشفت چیست . (سندبادنامه ص 241). چنانکه مناقشت زایل گردد و مکاشفت باطل شود. (سندبادنامه ص 244). برزبان رسولان از مکاشفت ایلک خان تبرا می کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 331). براین جمله تا مدت یک ماه مکاشفت قایم بود. (جهانگشای جوینی ). مخالفت اظهار کرد و مکاشفت پیدا. (جهانگشای جوینی ). چون سلطان شاه خبر مکاشفت ایشان بدانست شادان شد. (جهانگشای جوینی ). سلطان فرمود که غرض او از این رأی مکاشفت اتابک فارس است . (جهانگشای جوینی ). چون نهاراً و جهاراً مکاوحت و مکاشفت او متعذر بود. (جهانگشای جوینی ). و رجوع به مکاشفة و مکاشفه شود.
- مکاشفت کردن ؛ دشمنی آشکار ورزیدن : بنده برگ نداشت پیرانه سر که از محنتی بجسته و دیگر مکاشفت با خلق کند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 163).
|| مکاشفه . کشف شدن امور غیبی بر کسی : خداوند محاضره را عقل راه نماید و صاحب مکاشفت را علمش نزدیک کند. (ترجمه ٔ رساله ٔ قشیریه چ فروزانفر ص 118). و رجوع به مکاشفه (اصطلاح تصوف ) شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.