کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لقیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لقیم
لغتنامه دهخدا
لقیم . [ ] (اِخ ) الدجاج . ذکره الجاحظ فی کتاب الحیوان و قال انه مدح النبی (ص ) فی غزاة خیبر بشعره منه :رمیت مطاه من الرسول یفترن شهباء ذات مذاکر و حفار.قال فوهب النبی (ص ) دجاج خیبر عن آخرهما فمن حینئذ قیل له الدجاج ذکر ذلک ابوعمرو الشیبانی و المدائ...
-
لقیم
لغتنامه دهخدا
لقیم . [ ل َ ] (ع ص ) نواله ٔ فروخورده . (منتهی الارب ).
-
لقیم
لغتنامه دهخدا
لقیم . [ ل ُ ق َ ] (اِخ ) ابن سرح التنوخی . له اِدراک . ذکره ابن یونس و قال شهد فتح مصر. (الاصابة ج 6 ص 12).
-
لقیم
لغتنامه دهخدا
لقیم . [ ل ُ ق َ ] (اِخ ) ابن لقمان بن عاد «من القدماء ممن کان یذکر بالقدر و الریاسةو البیان و الخطابة و الحکمة و الدهاء و النکراء: لقمان بن عاد و لقیم بن لقمان ...» و کانت العرب تعظم شأن لقمان بن عاد الاکبر و الاصغر و لقیم بن لقمان فی النباهة و الق...
-
لقیم
لغتنامه دهخدا
لقیم . [ ل ُ ق َ ] (اِخ ) ابن نزال .از اخیار عادیان . رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 14 شود.
-
لقیم
لغتنامه دهخدا
لقیم . [ ل ُ ق َ ] (اِخ ) النمیلی . ابن اخت الاحنف بن قیس . رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 295 شود.
-
جستوجو در متن
-
صحر
لغتنامه دهخدا
صحر. [ ص ُ ] (اِخ ) وی دختر لقمان است و برادر او را لقیم نام بود. و لقیم و صحر بغارت شدند و شتران بسیار یافتند و لقیم بخانه شد و صحر شتری از آن لقیم را بکشت و پدر خویش لقمان را طعامی ساخت و لقمان چون دانست شتر از آن لقیم است از رشکی که بر فرزند خود م...
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن لقیم . رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 188 شود.
-
لقیمیة
لغتنامه دهخدا
لقیمیة. [ ل ُ ق َ می ی َ ] (ص نسبی ) حنطةٌ لقیمیة؛ گندم بزرگ سریه . || گندم منسوب به لقیم که دهی است در طایف . (منتهی الارب ).
-
طائف
لغتنامه دهخدا
طائف . [ ءِ ] (اِخ ) نام شهر و بلاد ثقیف در وادئی که ابتداء آن از لقیم و انتهاء آن تا وهط که دو ده اند باشد. وجه تسمیه ٔ آن بطائف آن است که طواف کرده است بر آب در طوفان . یا آنکه جبرئیل علیه السلام آن را طواف داده است بر خانه ٔ کعبه . یا آنکه طائف قب...
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن عاد الاکبر. جاحظ در البیان و التبیین گوید: و کانت العرب تعظم شأن لقمان بن عاد الاکبر و الاصغر و لقیم بن لقمان فی النباهة و القدر و فی العلم و الحکم و فی اللسان و فی الحلم و هذان غیر لقمان الحکیم المذکور فی القرآن علی ما یق...
-
لقمان
لغتنامه دهخدا
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن عاد. خداوند کرکسان که او را صاحب لبد خوانند. به روزگار ملک الحرث الرایش پس از دو هزار و چهار صد و پنجاه و اند سال عمر درگذشت و لبید شاعر در این باره گوید:لمارای لبدالنسور تطایرت رفع القوائم کالقیر الاعزل .و همچنین در این مع...