صحر. [ ص ُ ] (اِخ ) وی دختر لقمان است و برادر او را لقیم نام بود. و لقیم و صحر بغارت شدند و شتران بسیار یافتند و لقیم بخانه شد و صحر شتری از آن لقیم را بکشت و پدر خویش لقمان را طعامی ساخت و لقمان چون دانست شتر از آن لقیم است از رشکی که بر فرزند خود میبرد دختر را چنان بزد که درگذشت و این عقوبت مثل گشت هر که را عقوبت بیند و او را گناهی نبود. و گویند ما لی ذنب الا ذنب صحر. و رجوع به البیان و التبیین چ مطبعه ٔ رحمانیه ج 3 ص 27 شود.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.