کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لجة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
لجج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ لُجَّة] [قدیمی] lojaj = لجه
-
ورطه
واژگان مترادف و متضاد
پرتگاه، غرقاب، گرداب، لجنزار، لجه، مغاک، مهلکه
-
ملحة
لغتنامه دهخدا
ملحة. [ م َ ح َ ](ع اِ) لجه ٔ دریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ). لجه ٔ دریا و میان دریا. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
لجج
لغتنامه دهخدا
لجج . [ ل ُ ج َ ] (ع اِ) ج ِ لجة. (اقرب الموارد).
-
وأطة
لغتنامه دهخدا
وأطة. [ وَءْ طَ ] (ع اِ) مره است برای وأط یعنی یکمرتبه زیارت کردن قوم را. (از اقرب الموارد). || لجه ای از لجه های آب . (اقرب الموارد). || جای بلند از زمین . (از اقرب الموارد).
-
تلجیج
لغتنامه دهخدا
تلجیج . [ ت َ ] (ع مص ) به لجه درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : لججت السفینة، ای خاضت اللجة و کذا الجج القوم ؛ای دخلوا لجة البحر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ناعوس
لغتنامه دهخدا
ناعوس . (ع اِ) ناعوس البحر؛ وسط دریا و لجه ٔ دریا و صحیح تر اینکه تحریف ناموس است . (معجم متن اللغة). رجوع به ناموس شود.
-
لُّجِّيٍّ
فرهنگ واژگان قرآن
بسيار عميق - متلاطم (کلمه بحر لجي به معناي درياي پر موجي است که امواجش همواره در آمد و شد است و لجي منسوب به لجه دريا است که همان تردد امواج آن است)
-
عوبط
لغتنامه دهخدا
عوبط. [ ع َ ب َ ] (ع اِ) داهیه و بلا. || لجه ٔ دریا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، عَوابط. (اقرب الموارد).
-
ولوج
لغتنامه دهخدا
ولوج . [ وُ ] (ع مص ) لِجَة. درآمدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). به جایی درشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). || والجة به کسی رسیدن َ و آن دردی است ، و فعل آن مجهول استعمال شود. (اقرب الموارد).
-
نای نرم
لغتنامه دهخدا
نای نرم . [ ی ِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) از آلات لهو فارسی است . (یادداشت مؤلف ) : و النای نرم و بربط ذی لجةو الصنج شجوه أن یوضعا. اعشی (از جوالیقی در المعرب ).رجوع به ساز شود.
-
عوطب
لغتنامه دهخدا
عوطب . [ ع َ طَ ] (ع اِ) سختی . (منتهی الارب ). داهیة. (اقرب الموارد). داهیه و بلا و سختی .(ناظم الاطباء). || لجه ٔ دریا، یا آب ساکن میان دو موج . (منتهی الارب ). لجه ٔ دریا، و یا جای مطمئن از دریا که میان دو موج باشد. (از اقرب الموارد)(از ناظم الاطب...
-
سرم
لغتنامه دهخدا
سرم . [ س ِ رَ ] (ترکی ، اِ) لفظ ترکی است بمعنی دوال خراشیده . (غیاث اللغات ). دوالی که روی آن را خراشیده باشند تا نرم شود و به همین مناسبت کسی را که از بسیاری کار دستها پینه بسته باشد سرم دست گویند. (آنندراج ) : از بهر پای باز تو صیاد لامکان از پشت ...
-
شرم
لغتنامه دهخدا
شرم . [ ش َ ] (ع اِ) لجه ٔ دریا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پاره ای از دریا. (مهذب الاسماء). || گیاه بسیار انبوه و بالیده که سر آن خورده شود.(از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نام درختی . (...
-
لج
لغتنامه دهخدا
لج . [ ل ُج ج ] (ع اِ) گروه بسیار. || میانه و معظم آب . (منتهی الارب ). آب بسیار. ژرف ترین موضع دریا. (منتخب اللغات ). || شمشیر. || جَمل اَدهم لُج ّ؛ شتر نیک سیاه . || کرانه ٔ رودبار. || جای درشت از کوه . (منتهی الارب ). || لُجّه .