کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قورمه سبزی
لهجه و گویش تهرانی
خورشت قرمه با سبزی و لوبیا
-
مقروم
لغتنامه دهخدا
مقروم . [ م َ ] (ع ص ) شترنشان قرمة کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتری که در وی نشان قرمة باشد. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
-
fricassee
دیکشنری انگلیسی به فارسی
fricassee، قرمه، راگوی گوشت پرنده
-
fricassees
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حشرات، قرمه، راگوی گوشت پرنده
-
قورمه
فرهنگ فارسی معین
(قُ مَ یا مِ) [ تر. ] (اِ.) = قرمه : 1 - گوشتی که خشک کنند و ذخیره نمایند، بهارخوش . 2 - گوشت بریان .
-
gallows bird
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرنده پرچم، ادم مستحق اعدام، جانی واجب الاعدام، کسی که سرش بوی قرمه سبزی میدهد
-
کله
فرهنگ فارسی معین
(کَ لَّ یا لُِ) (اِ.) 1 - سر، رأس (اعم از انسان یا حیوان ). 2 - هر چیز گرد. 3 - هوش ، عقل . 4 - جمجمه (جانوری ). 5 - ویژگی آجری که از عرض چیده شده باشد ؛ ~ی کسی بوی قرمه سبزی دادن کنایه از: توقعات و انتظارات فزون تر از حد خود در سر پروراندن ، داخل ...
-
زرمدی
لغتنامه دهخدا
زرمدی . [ زَ م َ ] (صوت ) در تداول عامه ، کلمه ای است دال بر استهزاء و تمسخر. (از فرهنگ فارسی معین ). ازادوات استهزاء و تمسخر. (کلمات عوامانه ٔ کتاب یکی بود یکی نبود جمال زاده ).- زرمدی قرمه سبزی ؛ لفظی توهین آمیز است برای رد کردن کسی که به قهر می ر...
-
قعیدة
لغتنامه دهخدا
قعیدة. [ ق َ دَ ] (ع ص ، اِ) زنی که همنشین شوهر خود باشد. (غیاث اللغات از شرح نصاب ) (آنندراج ). زن ، از آنجا که در خانه نشیند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: لکن قعیدة بیتنامجفوة. (اقرب الموارد). ج ، قعائد. (مهذب الاسماء).- قعیدة الرجل ؛ زن ...
-
قورمه سبزی
لغتنامه دهخدا
قورمه سبزی . [ قُرْ م َ / م ِ س َ ] (اِ مرکب ) نوعی قرمه و طرز تهیه ٔ آن بدین گونه است که قورمه سبزی را چند نوع می پزند از جمله یک طریقه این است که گوشت را قلیه کرده در پیاز و روغن سرخ می کنندو آب میریزند، نیم پز که شد تره و شبت و اسفناج خرد کرده را ...
-
قورمه
لغتنامه دهخدا
قورمه . [ قُرْ م َ ] (ترکی ، اِ) قُرمه . از ترکی قاوورماق بمعنی بریان کردن . (سنگلاخ ). مطلق بریان خصوصاً گوشت بریان . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). و طرز تهیه قورمه بدین گونه است که گوشت بی استخوان را خرد کرده با کمی آب بار کنند، نیم پز ...
-
قیمه
لغتنامه دهخدا
قیمه . [ ق َ / ق ِ م َ / م ِ ] (ترکی ، اِ) گوشت ریزریزکرده یا چرخ شده . || خورش که با گوشت خردکرده تهیه کنند. طرز تهیه آن بدینگونه است که یک کیلو گوشت را ریز خرد و یا از چرخ رد کنند.ابتدا قدری پیاز در روغن سرخ نمایند و پیاز را بیرون آورده گوشت را در ...
-
اشکنه
لغتنامه دهخدا
اشکنه . [ اِ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ) چین و شکن : فتنه رخش نرگس بیمار هم اشکنه ٔ زلف بخروار هم . امیرخسرو (از فرهنگ نظام ). چین وشکن اندام . (ناظم الاطباء) (برهان ). شکن زلف و جز آن . خسرو گوید: اشکنه ٔ زلف بخروار هم . (رشیدی ) (شعوری ). چین و شکن . (ان...
-
بابونج
لغتنامه دهخدا
بابونج . [ ن َ ] (اِ) معرب بابونه ٔ فارسی است . قرّاص . قحوان . اقحوان . (منتهی الارب ). بابونک . بابونق . (دزی ج 1 ص 47). نورالاقحوان . (بحر الجواهر). اربیان . کافوری . رَبل . مقارجه . رجل الدّجاجه . حبق البقر. (منتهی الارب ). تفاح الارض . خامامیلن ...