کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروپوشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فروپوشیدن
/forupušidan/
معنی
پنهان کردن؛ نهفتن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروپوشیدن
لغتنامه دهخدا
فروپوشیدن . [ف ُ دَ ] (مص مرکب ) به تن کردن . پوشیدن : چون برآهنجی شمشیر و فروپوشی درع پشت روی سپهی ، اصل فروع ظفری . فرخی . || نهفتن و پنهان کردن و مخفی ساختن . (ناظم الاطباء) : ور کریمی دو صد گنه داردکرمش عیبها فروپوشد. سعدی (گلستان ).رجوع به پوشید...
-
فروپوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) forupušidan پنهان کردن؛ نهفتن.
-
جستوجو در متن
-
تکنین
لغتنامه دهخدا
تکنین . [ ت َ ] (ع مص )فروپوشیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فروپوشیدن و در لفاف گذاشتن و محفوظ داشتن و مخفی ساختن چیزی یا دانشی و جز اینها. (از اقرب الموارد).
-
تغمد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqammod ۱. فروپوشیدن؛ پوشاندن.۲. پوشاندن عیب و گناه و جز آن.۳. پر کردن ظرف.
-
تغمد
فرهنگ فارسی معین
(تَ غَ مُّ) [ ع . ] (مص م .) 1 - پوشاندن ، فروپوشیدن . 2 - ظرف را پر کردن .
-
دجو
لغتنامه دهخدا
دجو. [ دُ ج ُوو ] (ع مص ) تاریک شدن شب . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). تاریک گردیدن شب . دَجْوْ. || فروپوشیدن بعض موی بز بعض را و واخیده نشدن . || آرمیدن با زن . || تمام و فراخ گردیدن جامه . || قوی گردیدن اسلام و فروپوشیدن هر چیز را. (منتهی الارب ).
-
طبن
لغتنامه دهخدا
طبن . [ طَ / طَ ب َ ] (ع مص ) فروپوشیدن آتش را تا نمیرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آتش در زیر خاکستر پنهان کردن تا نمیرد. (تاج المصادر بیهقی ).
-
فروخوردن
لغتنامه دهخدا
فروخوردن . [ ف ُ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) فروبردن . خوردن . || ظاهر نساختن و فروپوشیدن چون خشم خویش فروخوردن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
اکنان
لغتنامه دهخدا
اکنان . [ اِ ] (ع مص ) فروپوشیدن . || ازتاب آفتاب نگاه داشتن . || پنهان نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پنهان داشتن در دل . (ترجمان القرآن جرجانی ) (از المصادر زوزنی ) (از دهار) (از تاج المصادر بیهقی ).
-
تغمط
لغتنامه دهخدا
تغمط. [ ت َ غ َم ْ م ُ ] (ع مص ) در خاک فروپوشیدن کسی را:تغمط علیه التراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در خاک پوشیدن کسی را تا کشته شود: تغمط علیه التراب ؛ ای تراب البیت : غطاه حتی قتله ُ. (از اقرب الموارد).
-
اکتنان
لغتنامه دهخدا
اکتنان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فروپوشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).- اکتنان ساختن ؛ پوشیده داشتن . فروپوشیدن : اهل تمییز در هواجز این حرقت و ظهایر این مشقت در ظل ظلیل او اکتنان ساخته اند. (از ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 12)...
-
کن
لغتنامه دهخدا
کن . [ ک َن ن ] (ع مص ) فراپوشیدن . (زوزنی ). فروپوشیدن و نگه داشتن چیزی را از تاب آفتاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || در نهفت داشتن . (زوزنی ). پنهان داشتن چیزی را در دل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ...
-
دجن
لغتنامه دهخدا
دجن . [ دَ ] (ع مص ) الفت و انس گرفتن کبوتر و همچنین گوسپند. || فروپوشیدن ابر آسمان و زمین را. (منتهی الارب ). گرفتن هوا. گرفتن آسمان . پوشیدن ابر آسمان را. پوشیدن مه آسمان را. ابر شدن پوشیدن میغ آسمان را. (زوزنی ). تاریک شدن روزاز ابر. (تاج المصادر ...
-
دجون
لغتنامه دهخدا
دجون . [ دُ ] (ع مص ) بجایی مقیم شدن . (زوزنی ). مقیم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). مقیم گردیدن در جایی . (از منتهی الارب ). بایستادن . || الفت و انس گرفتن کبوتر و همچنین گوسپند. (از منتهی الارب ). || فروپوشیدن ابر آسمان را. (از منتهی الارب ). تاریک شد...