دجون . [ دُ ] (ع مص ) بجایی مقیم شدن . (زوزنی ). مقیم شدن . (تاج المصادر بیهقی ). مقیم گردیدن در جایی . (از منتهی الارب ). بایستادن . || الفت و انس گرفتن کبوتر و همچنین گوسپند. (از منتهی الارب ). || فروپوشیدن ابر آسمان را. (از منتهی الارب ). تاریک شدن روز از ابر. (تاج المصادر بیهقی ). || برآمدن دود. (تاج المصادر بیهقی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.