کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراخا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فراخا
/farāxā/
معنی
= فراخنا: ◻︎ فارغ نشستهای به فراخای کام دل / باری ز تنگنای لحد یاد ناوری (سعدی۲: ۶۷۹).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فراخا
لغتنامه دهخدا
فراخا. [ ف َ ] (حامص ، اِ) فراخی و گشادگی . (برهان ). فراخنای چیزی . (اسدی ). فسحت . وسعت . (یادداشت بخط مؤلف ) : شادیت باد چندانک اندر جهان فراخاتو با نشاط و شادی ، با رنج و درد اعدا. دقیقی .ای بی تو فراخای جهان بر ما تنگ ما را به تو فخر است و تو ر...
-
فراخا
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (حامص .) فراخی ، گشادگی .
-
فراخا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] farāxā = فراخنا: ◻︎ فارغ نشستهای به فراخای کام دل / باری ز تنگنای لحد یاد ناوری (سعدی۲: ۶۷۹).
-
جستوجو در متن
-
فراخنا
لغتنامه دهخدا
فراخنا. [ ف َ ] (اِ مرکب ) مقابل تنگنا. فراخا. فراخی . (یادداشت بخط مؤلف ). فراخا. فراخی . گشادگی . (برهان ). || پهنا : سودی نکند فراخنای برو دوش گرآدمیی عقل و هنر پرور و هوش . سعدی .|| محل فراخی و گشادگی . (برهان ). رجوع به فراخا شود.
-
گشادی
لغتنامه دهخدا
گشادی . [ گ ُ ] (حامص ) فراخی . فراخا. وسعت . گشادگی . مقابل تنگی و ضیق .
-
فرخا
لغتنامه دهخدا
فرخا. [ ف َ ] (اِ) فراخی و گشادگی . (برهان ). مخفف فراخا. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || محنت و المی که بر کسی واقع شده . (برهان ). سختی و رنج باشد که به کسی رسد. (مهذب الاسماء).
-
فراخی
لغتنامه دهخدا
فراخی . [ ف َ] (حامص ) گشادگی . پهنا. فراخا. فراخنا : سرایی بر سپهرش سرفرازی دو میدانش فراخی و درازی . نظامی . || فراوانی . وفور. خصب . رفاه . وسعت . ضد قحط و تنگی . (یادداشت بخط مؤلف ) : فراخی که از تنگی آمد پدیدجهان آفرین داشت آن را کلید.فردوسی .آ...
-
اتساع
لغتنامه دهخدا
اتساع . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) فراخ شدن . (تاج المصادر بیهقی ). گشاد شدن (در تداول عامه ). || فراخی . فراخا. گشادگی . سعه . وسع. وسعت . توسیع. فسحت . گنجایش : عرصه ٔ غزنه در اتساع بنیان و استحکام ارکان از جملگی بلاد عالم درگذشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ...
-
درازا
لغتنامه دهخدا
درازا. [ دَ / دِ ] (حامص ، اِ) طول .(دانشنامه ٔ علائی ص 74). درازنا. درازی . کشیدگی . امتداد. مقابل پهنا. خلاف پهنا. بَلخ . درازنای . (انجمن آرا). به معنی درازی است چنانکه فراخا به معنی فراخی . (آنندراج ). یکی از بعدهای سه گانه است و دو بعد دیگر پهنا...
-
گشادگی
لغتنامه دهخدا
گشادگی . [ گ ُ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی گشاده . فراخا. سعه . مقابل تنگی : بَلَد؛ گشادگی میان ابرو. (لغتنامه ٔ حریری ). فیخه ؛ گشادگی مخرج بول . (منتهی الارب ) (دهار). ساحت ناحیة؛ گشادگی میان سرایها. (منتهی الارب ) : هرگاه که فضای دل ، یعنی گشا...
-
بسطت
لغتنامه دهخدا
بسطت . [ ب َ / ب ُ طَ ] (از ع ، اِمص ) بسطة. فراخی و گشادگی . (غیاث ) (آنندراج ). فزونی . (ترجمان عادل بن علی ص 26). فراخی و افزونی . (مهذب الاسماء). فراخا. گشادی . || فراخی علم . (ناظم الاطباء). || کنایه از دوستی . (غیاث ). کنایه ازدوستی و بالضم خطا...
-
راحت
لغتنامه دهخدا
راحت . [ ح َ ] (ع اِمص ) راحة. شادمانی . (منتهی الارب ). شادمانی و آسایش و سرورکه بحصول یقین حادث شود. (آنندراج ). آرام . آسایش . (غیاث اللغات ) (شعوری ). نقیض تعب . (اقرب الموارد). سبات . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل ) : شادیت باد چندان کاندر جه...
-
حرف نسبت
لغتنامه دهخدا
حرف نسبت . [ ح َ ف ِ ن ِ ب َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس گوید: الفی است که دراواخر بعضی نعوت فایده ٔ نسبت دهد، چنانکه فراخا و درازا و پهنا و باریکا و باشد که نونی درافزایند و گویند فراخنا و درازنا و معنی آن فراخی و درازی است ، الاّ آنکه این ال...
-
اعداء
لغتنامه دهخدا
اعداء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عدو.(دهار). ج ِ عدو، بمعنی دشمن که مفرد و مثنی و جمع ومذکر و مؤنث در وی یکسان است و گاه به این صورت جمع بندند چنانکه کلمه ٔ اعداء را به «اعاد» جمع بندندکه جمعالجمع باشد. (از اقرب الموارد). ج ِ عدو، بمعنی دشمن . خلاف صَدیق . ...