کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاخته مهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فاخته گون
لغتنامه دهخدا
فاخته گون . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) برنگ فاخته . خاکستری : چو شد ز نم زدن ابرهای فاخته گون درخت باغ چو طاوس جلوگی خرم . سوزنی .ریخته آسمان فاخته گون از هوا فاخته ، ز فاخته خون . نظامی .فاخته فریادکنان صبحگاه فاخته گون کرده فلک را به آه .نظامی .
-
جامه ٔ فاخته
لغتنامه دهخدا
جامه ٔ فاخته . [ م َ / م ِ ی ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از لباس ماتم . (از بهار عجم ) (آنندراج ) : جامه ٔ فاخته ٔ کبک بدوش اندازدگر ببیند روش سرو خرامان ترا.صائب (از بهار عجم ).
-
اصول فاخته
لغتنامه دهخدا
اصول فاخته . [ اُ ل ِ ت َ / ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوع یازدهم از هفده گونه اصول در موسیقی است . نام اصولی باشد از هفده بحر اصول موسیقی و آنرا فاخته ضرب هم خوانند، و نام صوتی هم هست . (برهان ). نام ضربی از موسیقی و نوعی از نواختن ساز. (از کشف ...
-
فاخته گون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] fāxtegun به رنگ فاخته؛ خاکیرنگ: ◻︎ فاخته فریادکنان صبحگاه / فاختهگون کرده فلک را به آه (نظامی۱: ۲۹).
-
صدای فاخته دراوردن
دیکشنری فارسی به عربی
وقواق
-
فاخته و کوکو
فرهنگ گنجواژه
پرندگان خوش صدا، فاخته.
-
فاخته و کوکو
فرهنگ گنجواژه
پرنده خوشآوا شبیه کبوتر.
-
جستوجو در متن
-
بی مهر
لغتنامه دهخدا
بی مهر. [ م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + مهر) بی شفقت و بیرحم . (آنندراج ). بی محبت . (ناظم الاطباء) : مهر جوئی ز من و بی مهری هده خواهی ز من و بی هده ای . رودکی .فرزند توایم ای فلک ای مادر بی مهرای مادر ما چون که همی کین کشی از ما. ناصرخسرو.با همه جلوه ٔ...
-
گمان بردن
لغتنامه دهخدا
گمان بردن . [ گ ُ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) پنداشتن . توهم . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). ظن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ) : گمان برد کز بخت وارون برست نشد بخت وارون از آن یک بدست . ابوشکور.نادان گمان بری و نه آگاهی از تنبل و عزیمت و نیرن...
-
بیهده
لغتنامه دهخدا
بیهده . [ هَُ دَ / دِ ] (ص مرکب ) مخفف بیهوده . باطل باشد و ناحق . ضد هده . (لغتنامه ٔ اسدی ). ناحق . باطل . یافه . خله . هزل . لاطائل . ترهه . بی سبب و جهت و علت . (برهان ) : نه همی بیهده دارند مر او را همه دوست نکند مهر کس اندر دل کس خیره اثر. فرخی...
-
دلبر
لغتنامه دهخدا
دلبر. [ دِ ب َ ] (نف مرکب ) دل بَر. دل برنده . || برنده ٔ دل . دلربا. آنکه دلهای عشاق به حسن و کرشمه برد. (شرفنامه ٔ منیری ). آنکه دل می رباید. (ناظم الاطباء) : ای غالیه زلفین ماه پیکرعیار و سیه چشم و نغز و دلبر. خسروی .مثال بنده و تو ای نگار دلبر من...
-
قاسمخان
لغتنامه دهخدا
قاسمخان . [ س ِ ] (اِخ ) (نواب ...) وی درروزگار دولت نورالدین محمد جهانگیر پادشاه از امرای بزرگ بود و به پایه ٔ والای تقرب سربلندی داشت . اصل وی از سبزوار است و زنش منیجه بیگم خواهر حقیقی نورجهان بیگم است و او دختر اعتمادالدوله و به جمال صوری واستعدا...
-
عرین
لغتنامه دهخدا
عرین . [ ع َ ] (ع اِ) بیشه و درختستان که جای شیر و کفتار و گرگ و مار باشد. (منتهی الارب ). بیشه . (دهار). جایگاه شیر. آرامگاه شیر.خانه ٔ شیر. (زمخشری ). مأوای اسد و کفتار و گرگ و مار. (از اقرب الموارد). بیشه و صحرایی پردرخت ، و شیررا اکثر به آن نسبت...
-
دمساز
لغتنامه دهخدا
دمساز. [ دَ ] (نف مرکب ) دردآشنا. هم آهنگ . سازگار. سازوار. موافق . (یادداشت مؤلف ). موافق و هم آهنگ و همساز. (ناظم الاطباء). همنفس و همراز. (انجمن آرا)(آنندراج ). موافق به مدعا. (از برهان ) : گشاده بر ایشان بود راز من به هر نیک وبد بوده دمساز من . ...
-
اختیارالدین
لغتنامه دهخدا
اختیارالدین . [ اِ رُدْ دی ] (اِخ ) علی بن روزبه الشیبانی . ازامرا و ملوک جبال بوده است . صاحب لباب الالباب در باب وی گوید: «خداوندزاده اختیارالدین روزبه الشیبانی ، از افراد ملوک جبال و امجاد شاهان صاحب اقبال بود، توسن بیان رام طبیعت منقاداو و در گرد...