کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاثی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
فاسی
لغتنامه دهخدا
فاسی . (اِخ ) ابوعبداﷲ. رجوع به ابوعبداﷲ شود.
-
فاسی
لغتنامه دهخدا
فاسی . (اِخ ) احمدبن عبدالحی حلبی . نویسنده ٔ کتاب الدّر النفیس و النّور الانیس فی مناقب الامام ادریس است . وی از نویسندگان متأخر مراکش به شمارمیرود. رجوع به معجم المطبوعات ج 2 ستون 1428 شود.
-
فاسی
لغتنامه دهخدا
فاسی . (اِخ ) احمدبن یوسف بن محمدبن یوسف . رجوع به احمد، و معجم المطبوعات ج 2 ستون 1428 شود.
-
فاسی
لغتنامه دهخدا
فاسی . (اِخ ) رجوع به ابوالحسن شود.
-
فاسی
لغتنامه دهخدا
فاسی . (اِخ ) رجوع به ابومدین شود.
-
فاسی
لغتنامه دهخدا
فاسی . (اِخ ) شیخ محمد المهدی بن احمدبن علی بن یوسف . مؤلف شرح دلائل الخیرات . از آثارش این کتب به چاپ رسیده است : 1- تحفةالملوک . 2- مطالع المسرات بجلاء، که همان شرح دلائل الخیرات است . درگذشت او را در سال 1052 هَ . ق . نوشته اند. (از معجم المطبوعا...
-
فاسی
لغتنامه دهخدا
فاسی . (اِخ ) عبدالقادربن علی بن یوسف ، مکنی به ابومحمد. امام دانشمند، محدث و مفسر صوفی و آشنابه تمام دانشهای زمان بود که تمام بزرگان مغرب (کشورهای شمال افریقا) بر بزرگی او متفق اند. از کودکی نامش بر زبانها بود و سپس آوازه ٔ شهرت او در سراسر کشورهای ...
-
فاسی
لغتنامه دهخدا
فاسی . (اِخ ) عبدالواحدبن محمدبن احمد. دانشمندی از مردم فاس بود که در آنجا به سال 1172 هَ . ق . متولد شد و در سال 1213 هَ . ق . درگذشت . رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 607 شود.
-
فاسی
لغتنامه دهخدا
فاسی . (اِخ ) محمدبن احمدبن علی ، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب به تقی ّالدین .تاریخ نویس و عالم اصول و حافظ حدیث بود. اصلش از فاس بود ولی در مکه تولد و همانجا وفات یافت و در آنجامدتی سمت قضاء فرقه ٔ مالکی را به عهده داشت . سخاوی درباره ٔ او گفته است : او ...
-
فاسی
لغتنامه دهخدا
فاسی . (ع ص ) اخراج کننده ٔ باد از مخرج بدون ایجاد صوت . اسم فاعل از فسو وفساء است که بمعنی اخراج باد از مخرج بدون ایجاد صوت است . (از اقرب الموارد). || (اِ) تخمی است سرخ و خمیده و تلخ ، و غلاف او مثل خرنوب و برگش مانند برگ نخود، و در میان گندم و جو ...
-
فاسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) fāsi گیاهی با برگهایی شبیه برگ نخود و تخمهایی سرخ و تلخمزه که درون غلاف کوچکی جا دارد و بیشتر در کشتزارهای گندم و جو میروید.