کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غیب
/qeyb/
معنی
۱. هر سری که جز خداوند و بندگان برگزیده کسی آن را نمیداند.
۲. عالمی که خداوند، فرشتگان، کتابهای آسمانی، پیامبران، قیامت، بهشت، و دوزخ در آن قرار دارند.
۳. (صفت) [قدیمی] نهان از چشم؛ ناپیدا؛ ناپدید؛ پنهان.
〈 غیب دانستن: (مصدر لازم) آگاه بودن از مسائل پنهان.
〈 غیب شدن: (مصدر لازم) غایب شدن؛ ناپدید شدن.
〈 غیب کردن: (مصدر متعدی) ناپدید کردن؛ پنهان کردن.
〈 غیب گفتن: (مصدر لازم) خبر دادن از غیب و چیزهای پنهانی.
〈 در غیب: [قدیمی] پنهانی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
پنهان، پنهانشدگی، پوشیده، راز، سر، مخفی، مستور، ناپدید، نادیده، نامرئی، نهان، نهانشدگی ≠ فاش
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غیب
واژگان مترادف و متضاد
پنهان، پنهانشدگی، پوشیده، راز، سر، مخفی، مستور، ناپدید، نادیده، نامرئی، نهان، نهانشدگی ≠ فاش
-
غیب
لغتنامه دهخدا
غیب . [ غ َ ] (ع مص ) غایب شدن . (مصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ناپدید شدن . (منتهی الارب ). ناپدیدی . (مهذب الاسماء). دور شدن و جدا گردیدن از کسی . غَیبَت . غَیاب . غُیوب . مَغیب . (اقرب الموارد). || منحرف شدن از حق . گمراه شدن . غاب عن الرشد....
-
غیب
لغتنامه دهخدا
غیب . [ غ َی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غائب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). فتحه ٔ یاء غَیَب بسبب تشبیه آن به «صَیَد» مصدر «اصاد یصید» است ، چه رواست که آن را مصدر فرض کنند اگرچه جمع است . (از منتهی الارب ). رجوع به غائب شود.
-
غیب
لغتنامه دهخدا
غیب . [ غ ُی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غائب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غائب شود.
-
غیب
لغتنامه دهخدا
غیب . [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ غابَة. (دزی ج 2 ص 232). رجوع به غابة شود.
-
غیب
فرهنگ فارسی معین
(غِ یْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) غایب شدن . 2 - (ص .) ناپیدا، پنهان .
-
غیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غَیب، جمع: غیوب] qeyb ۱. هر سری که جز خداوند و بندگان برگزیده کسی آن را نمیداند.۲. عالمی که خداوند، فرشتگان، کتابهای آسمانی، پیامبران، قیامت، بهشت، و دوزخ در آن قرار دارند.۳. (صفت) [قدیمی] نهان از چشم؛ ناپیدا؛ ناپدید؛ پنهان.〈 غیب ...
-
واژههای مشابه
-
غَيْبَ
فرهنگ واژگان قرآن
نهان - غيب
-
علم غیب
لغتنامه دهخدا
علم غیب . [ ع ِ م ِ غ َ / غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غیب دانی . غیب گویی . دانش و آگاهی بر پنهانی ها و آنچه ناپدید از مردم باشد. آگاهی به مغیبات : ایزد عزّوجل ّ علم غیب به کس ندهد، چون قضا بود که خراسان از دست ما بشود و کار این قوم بدین منزلت رسی...
-
عالم غیب
لغتنامه دهخدا
عالم غیب . [ ل َ م ِ غ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آن جهان و جهان آینده . (ناظم الاطباء). مقابل عالم شهادت است . و مراد جهان معقول و مجردات نوریه است که غایب از عالم شهادت است و بالجمله عالم عقول و مجردات و اسماء و صفات حق تعالی است . و عالم آخرت را...
-
غیب دانستن
لغتنامه دهخدا
غیب دانستن . [ غ َ / غ ِ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) آگاه بودن بر رازهای نهان از خلق . از عالم غیب آگاهی داشتن . دانستن غیب . رجوع به غیب شود : گفتم : زندگانی خداوند دراز باد. غیب نتوانم دانست ، اما این مقدار دانم که ... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 324). گفت در ظ...
-
غیب گفتن
لغتنامه دهخدا
غیب گفتن . [ غ َ / غ ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) خبر دادن از چیزهای پنهانی . (ناظم الاطباء). گفتن چیز نهانی . خبر دادن از غیب . عمل شخص غیبگو: چشم باز غیب میگوید. رجوع به غَیب شود. || سرّ کسی را آشکار کردن . || پیش بینی کردن در امور محتمل الوقوع . (ناظم ا...
-
غیب آموز
لغتنامه دهخدا
غیب آموز. [ غ َ / غ ِ ] (نف مرکب ) آنکه غیب آموزد. غیب آموزنده . رجوع به غَیب شود : بر آن رهبان دیر افتاد راهش که دانا خواند غیب آموز شاهش .نظامی .
-
غیب ا
لغتنامه دهخدا
غیب ا. [غ َ بُل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیائی شهرستان کرمانشاه که در 9هزارگزی جنوب باختری سنقر و 3هزارگزی باختر شوسه ٔ سنقر به کرمانشاه واقع است . دامنه و سردسیر است و 145 تن سکنه دارد که به لهجه ٔ کردی فارسی سخن میگویند. آب...