کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلوه
لغتنامه دهخدا
غلوه . [ ] (اِخ ) احمدبن محمد قواس ، معروف به خواجه غلوه . وی از شیوخ متصوفه در دوره ٔ چنگیزی بود. مزار او در ولایت تولک در قریه ٔ جدرود است . صاحب «روضات الجنات فی اوصاف مدینة هرات » داستانی از او آورده است . رجوع به کتاب مذکور ج 2 ص 66 و 67 شود.
-
غلوه
لغتنامه دهخدا
غلوه . [ ] (اِخ ) از توابع بخارا،در میان خدیمنکن و راه سمرقند قرار دارد و در دست چپ این راه است . (از مسالک و الممالک اصطخری ص 316).
-
غلوه
لغتنامه دهخدا
غلوه . [ غ ُل ْ وَ / وِ ] (اِ) کُلیَه . گُردَه . قلوه . رجوع به کلیه و گرده و قلوه شود.- دل دادن و غلوه گرفتن ؛ سخت با اشتیاق به گفته های کسی گوش دادن .- دل و غلوه ای ؛ آنکه جگر و غلوه و دل وخایه ٔ گوسفند فروشد. دل و قلوه ای .
-
غلوه
واژهنامه آزاد
زياد
-
واژههای مشابه
-
غلوة
لغتنامه دهخدا
غلوة. [ غ َل ْ وَ ] (ع مص ) یکبار دور انداختن تیر را به نهایت قدرت یا به نهایت بلند کردن دست را در انداختن تیر. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اسم مرت از غَلْوْ. (اقرب الموارد). || (اِ)یک تیر پرتاب مسافت . ج ، غَلَوات ، غِلاء. (منتهی الارب ). منه ...
-
غُلُّوهُ
فرهنگ واژگان قرآن
در غُل وزنجيرش کنيد - دست وپايش را به گردنش ببنديد(از مصدر غل است ، که به معناي بستن با غل و زنجير است و غُل وسيله ايست كه با آن دست و پاي اسير را به گردنش ميبندد)
-
واژههای همآوا
-
قلوه
واژگان مترادف و متضاد
کلیه
-
قلوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: کلیَة] (زیستشناسی) qolve = کلیه koliye
-
قلوه
فرهنگ فارسی معین
(قُ وِ) (اِ.) کلیه .
-
قلوه
لغتنامه دهخدا
قلوه . [ ق ُل ْ وَ / وِ ] (اِ) کلوه . کلیه . گُرده . یکی از دو غده ٔ بزرگی که بر دو طرف پهلوی انسان و حیوان است و از آن شاش تولید میشود. نام فارسی آن گرده است . این لفظ مبدل از لفظ کلیه ٔ عربی است . (فرهنگ نظام ).- قلوه سنگ ؛ رجوع به این کلمه شود.- ...
-
غُلُّوهُ
فرهنگ واژگان قرآن
در غُل وزنجيرش کنيد - دست وپايش را به گردنش ببنديد(از مصدر غل است ، که به معناي بستن با غل و زنجير است و غُل وسيله ايست كه با آن دست و پاي اسير را به گردنش ميبندد)
-
قُلوه
لهجه و گویش بختیاری
qolva گرد، قلنبه.
-
قلوه
لهجه و گویش تهرانی
گرده،یک قطعه مدور از جامدات،سنگ گرد