کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عکوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عکوم
لغتنامه دهخدا
عکوم . [ ع َ ] (ع ص ) برگردنده ، و جای بازگشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زن که پس از هر دختر پسر زاید. (منتهی الارب ). زن مِعقاب . (از اقرب الموارد).
-
عکوم
لغتنامه دهخدا
عکوم . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عِکم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عِکم شود.
-
واژههای همآوا
-
اکوم
لغتنامه دهخدا
اکوم . [ اَک ْ وَ ] (ع ص ، اِ) بلند هرچه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || زیر پستان مرد. (منتهی الارب )(از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || شتری که کوهان آن کلفت باشد. ج ، کُؤم . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
برگردنده
لغتنامه دهخدا
برگردنده . [ ب َ گ َ دَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) بازپس آینده . مراجعت کننده . (فرهنگ فارسی معین ). عَکوم . کرّار. ماصِع. مأنل . مِکَرّ: عَنود؛ برگردنده از راه . قَلوب ؛ بسیار برگردنده . کُلُط؛ برگردنده از خرمی و شادی . (از منتهی الارب ). || انتقال یابند...
-
عکم
لغتنامه دهخدا
عکم . [ ع ِ ] (ع اِ) باربند، و تنگ بار. (منتهی الارب ). «عکام » و بار. (از اقرب الموارد). ج ، أعکام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به عِکمان شود. || جامه دان . (منتهی الارب ). || پشتواره ٔ جامه . (منتهی الارب ). کارة. (اقرب الموارد). ج ، عُ...
-
وجاء
لغتنامه دهخدا
وجاء. [ وِ ] (ع مص ) رگهای خایه ٔ گشن بکوفتن . (تاج المصادر بیهقی ). اخته کردن تکه را به کوفتن خایه ٔ وی میان دو سنگ یا بریزه کردن خایه ٔ وی با سنگ چندانکه پراکنده گردد. (ناظم الاطباء). نوعی از خصی کردن و در حدیث است : علیکم بالباءة فمن لم یستطع فعلی...
-
ایجاء
لغتنامه دهخدا
ایجاء. (ع مص ) (از «وج ی ») بخشیدن . (منتهی الارب ). عطا کردن . (از اقرب الموارد). || زفتی کردن . از اضداد است . (منتهی الارب ). بخل . (از اقرب الموارد). || سوده گردانیدن سم ستور را. (منتهی الارب ). || بی صید بازگشتن شکاری . (منتهی الارب ) (از اقرب ا...