عکم . [ ع ِ ] (ع اِ) باربند، و تنگ بار. (منتهی الارب ). «عکام » و بار. (از اقرب الموارد). ج ، أعکام . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به عِکمان شود. || جامه دان . (منتهی الارب ). || پشتواره ٔ جامه . (منتهی الارب ). کارة. (اقرب الموارد). ج ، عُکوم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || چرخ چاه . || گلیمی است که زنان در آن ذخیره ٔ خود نهند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.