کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اسعر
لغتنامه دهخدا
اسعر. [ اَ ع َ ] (اِخ ) جعفی . محدث است . (منتهی الارب ). و رجوع بفهرست عیون الاخبار ج 1 و ج 4 شود.
-
اسعر
لغتنامه دهخدا
اسعر. [ اَ ع َ ] (اِخ ) لقب عبید مولای زیدبن صوحان است . (منتهی الارب ).
-
اسعر
لغتنامه دهخدا
اسعر. [ اَ ع َ ] (اِخ ) لقب مرثدبن ابی حمران جعفی شاعر است . (منتهی الارب ).
-
اسعر
لغتنامه دهخدا
اسعر. [ اَ ع َ ] (ع ص ) مرد کم گوشت ، نمایان پی ، لاغربدن ، برگردیده رنگ . (منتهی الارب ).
-
اسعر
لغتنامه دهخدا
اسعر. [اَ ع َ ] (اِخ ) ابن عمرو. محدث است . (منتهی الارب ).
-
اصعر
لغتنامه دهخدا
اصعر. [ اَ ع َ ] (ع ص ) دارای صَعَر یعنی کژی در رخسار یا گردن کژی در شتر که بیماریی است . مؤنث : صَعْراء. ج ، صُعْر. (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). شتر گردن پیچیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کژگردن . (مهذب الاسماء). || هالک و تباه شونده . (منتهی ...
-
اصار
لغتنامه دهخدا
اصار. [ اِ] (ع اِ) میخ طناب . (اقرب الموارد). میخ طناب خیمه .(منتهی الارب ) (آنندراج ). اصارة. ایصر. || حشیش . (اقرب الموارد). گیاه . (منتهی الارب ). اصارة. ایصر. || رسن کوتاه که بدان دامن خیمه به میخ بربندند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رسن که دامن خ...
-
عثار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esār لغزیدن و افتادن؛ بهسر درآمدن.
-
اُسار
لهجه و گویش گنابادی
osar در گویش گنابادی یعنی بند ، کمند ، کنترل چیزی یا کسی
-
جستوجو در متن
-
osar
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عصار
-
افشره گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'afšoregar عصار؛ روغنگر.
-
عصاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'assāri شغل و عمل عصار؛ روغنگیری.
-
روغنگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] ro[w]qangar کسی که کارش گرفتن روغن از دانههای گیاهان است؛ عصار؛ روغنی.
-
کاشیرا
لغتنامه دهخدا
کاشیرا. (اِ) اسم هندی عصار است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
افشره گر
لغتنامه دهخدا
افشره گر. [ اَ ش ُ رَ / رِ گ َ] (ص مرکب ) عصار. (ضیاء). روغن گیر و عصار را گویند.(هفت قلزم ). آنکه شربت افشره میگیرد. کسی که شیره وعصاره ٔ میوه و نبات میگیرد. و رجوع به افشره شود.