کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طی کش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طی کردن برزیستن
دیکشنری فارسی به عربی
ابق
-
مسیر پیچیده ای را طی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تعرج
-
جستوجو در متن
-
کش کش کردن
لغتنامه دهخدا
کش کش کردن . [ ک ِ ک ِ/ ک ُ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سگی را با گفتن کش کش بر سگی یا کسی برآغالیدن . (یادداشت مؤلف ). مُحارَشَة. مُهارَشَة. تَحریش . || برآغالیدن بطور مطلق . (یادداشت مؤلف ). || راندن مرغ خانگی یا مرغان دیگر با گفتن کش کش . رجوع به کش...
-
snitches
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرچنگ ها، خبر کش، کش رفتن، دله دزدی کردن
-
snitch
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرگوش، خبر کش، کش رفتن، دله دزدی کردن
-
کش کش
لغتنامه دهخدا
کش کش . [ ک ِ ک ِ ] (صوت ) آوازی است که بدان سگ را بر نخجیر یا سگی دیگر و امثال آن برآغالند. کیش کیش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کُش کُش شود. || کلمه ای که بدان مرغ خانگی یا مرغان دیگر را رانند.
-
کش کش کش
لغتنامه دهخدا
کش کش کش . [ ک ِ ک ِ ک ِ / ک ُ ک ُ ک ُ ] (صوت ) آوازی که بدان سگ را بر سگی یا بر غریبی آغالند. (یادداشت مؤلف ) . || کلمه ای است که برای آرام کردن طفل شیرخواره ٔ گریان و خوابانیدن او گویند و عرب بیسک و ویسک گوید. (یادداشت مؤلف ).
-
کش کش
لغتنامه دهخدا
کش کش . [ ک َ ک َ ] (اِ) آنکه در پاره ای از اراضی کم آب چون کرمان آب را با آلتی مخصوص بجریان آرد. (یادداشت مؤلف ). || (ق مرکب ) خوش خوش . باکشی : دجله ززلفش مشکدم زلفش چو دال دجله خم نازک تنش چون دجله هم کش کش خرامان دیده ام .خاقانی .
-
کش کش
لغتنامه دهخدا
کش کش . [ ک ُ ک ُ ] (صوت )کلمه ای که بدان سگ را بر مهاجمی (آدمی یا حیوان دیگر) برانگیزند و تحریک کنند و برآغالند و آن ممکن است مخفف کوش کوش امر از کوشیدن باشد یا امر از کشتن .
-
کش کش
لغتنامه دهخدا
کش کش . [ ک ُ ک ُ ] (اِخ ) دهی است از بلوک خورکام دهستان عمارلو بخش رودبار شهرستان رشت . واقع در 45هزارگزی خاور رودبار و سی و سه هزارگزی رستم آباد آب آن از چشمه و راه مالرو است بین این ده و صیقلده قلعه خرابه ای واقع است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
-
کش کردن
لغتنامه دهخدا
کش کردن . [ ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به مرغان کش گفتن . (یادداشت مؤلف ). راندن مرغ با آوای کش . || کش گفتن به شاه شطرنج . (یادداشت مؤلف ).
-
مشکدم
لغتنامه دهخدا
مشکدم . [ م ُ / م ِ دَ ] (ص مرکب ) که دمش چون مشک خوش بوی باشد. که نفسش معطر و دلپذیر باشد : دجله ز زلفش مشکدم ، زلفش چو دال دجله خم نازک تنش چون دجله هم ، کش کش خرامان دیده ام .خاقانی (دیوان چ سجادی ص 453).
-
کوت کش
لغتنامه دهخدا
کوت کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کناس . (فرهنگ فارسی معین ذیل کودکش ). آنکه کار او کشیدن کوت باشد. آنکه به مزارع و باغها کوت یا کود حمل کند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوت و کود و کوت کشیدن شود.- امثال :کش کش است چه زرکش چه کوت کش ....
-
کش
لغتنامه دهخدا
کش . [ ک ِ ] (اِ صوت ) امر به دور کردن و راندن مرغ . (برهان ). کلمه ای است که بهنگام راندن و دور کردن مرغ و خروس گویند. کیش . کیش کیش . کشت . کلمه ای است برای راندن و دور کردن مرغ اهلی و جزآن . (ناظم الاطباء). || (اِ) (اصطلاح شطرنج ) امر برخیزانیدن ش...
-
کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ke(a)š ۱. نواری با رشتههای لاستیکی که با کشیده شدن بلندتر میشود.۲. (صفت) دارای قابلیت ارتجاع؛ کشی: شلوار کش.۳. (بن مضارعِ کِشیدن) = کشیدن۴. کِشنده؛ حملکننده؛ حامل (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بارکش، هیزمکش.۵. تحملکننده؛ متحمل (در ترکیب با کلمۀ...