کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طیش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طیش
/teyš/
معنی
۱. سبک شدن.
۲. بیعقل شدن.
۳. سبکی و خفت عقل؛ سبکسری.
۴. خشم؛ غضب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تعب، رنج، ناگواری
۲. خفت، سبکمغزی، سبکسری، سبکی، خفت عقل
۳. تندی، تندمزاجی، خشم، غضب
۴. اضطراب، قلق
۵. دلتنگی، آزردگی، غصه
۶. ناخوشایندی، ناگوارایی، ناگواری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طیش
لغتنامه دهخدا
طیش . [ طَ ] (ع اِمص ) سبکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سبک سری .سبک مغزی . سبکساری . خفت عقل . سبک طبعی . (زمخشری ) : و چون امیر محمود بشرب و عیش و اتلاف و طیش چنانکه شیوه ٔ میراثیان باشد. (جهانگشای جوینی ). || تندمزاجی . خشم و غضب . || اضطراب . ||...
-
طیش
واژگان مترادف و متضاد
۱. تعب، رنج، ناگواری ۲. خفت، سبکمغزی، سبکسری، سبکی، خفت عقل ۳. تندی، تندمزاجی، خشم، غضب ۴. اضطراب، قلق ۵. دلتنگی، آزردگی، غصه ۶. ناخوشایندی، ناگوارایی، ناگواری
-
طیش
فرهنگ فارسی معین
(طِ یْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سبک شدن . 2 - (اِمص .) بی عقلی ، سبکسری . 3 - خشم ، غضب . 4 - رنج . 5 - اضطراب .
-
طیش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: طَیش] [قدیمی] teyš ۱. سبک شدن.۲. بیعقل شدن.۳. سبکی و خفت عقل؛ سبکسری.۴. خشم؛ غضب.
-
واژههای همآوا
-
تیش
لغتنامه دهخدا
تیش . (اِ) لفظ ترکی است به معنی دندان و لفظ تیشه که آلت نجاران است از این مأخوذ است و حرف «ها» برای تشبیه و مشابهت ، چنانکه در لفظ دندانه . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
طیشان
لغتنامه دهخدا
طیشان . [ طَ ] (ع اِمص ) الخفة و الحرکة. (قطر المحیط). سبکی . اضطراب . || (مص ) غضب کردن . طیش .
-
زئبق
لغتنامه دهخدا
زئبق . [ زِءْ ب َ / ب ِ ] (ع ص ) مرد طیش کننده . طائش و این از نظر تشبیه است . (تاج العروس ).
-
نزق
لغتنامه دهخدا
نزق . [ ن ُ زُ ] (ع اِمص ) نَزْق . (فرهنگ نظام ). و در فرهنگ خطی نیز «نزق ؛ خفّت و طیش و شتاب و چستی باشد و به ضمتین مثله ». اما در فرهنگهای معتبر عربی به دسترس ما نَزْق و نُزوق ضبط کرده اند. رجوع به نَزْق و نزوق شود.
-
نزق
لغتنامه دهخدا
نزق . [ ن َ ] (ع مص ) برسکیزیدن اسپ بر ماده ، یا پیش درآمدن از سبکی و چستی و برجستن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). برسکیزیدن نریان بر مادیان ، یا به چستی و چالاکی پیش درآمدن و برجستن . (از ناظم الاطباء). نزوق . (منتهی الارب ). سبق گرفتن ستور بر دیگر...
-
سبک گردیدن
لغتنامه دهخدا
سبک گردیدن . [ س َ ب ُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، خفیف شدن . خوار شدن . خف ّ. تخوّف . زِهَف . طاش . طیش . || آسان گردیدن . سهل شدن : و بر زبان او سبک گردد گزاردن آن . (کشف المحجوب سجستانی ).- سبک گردیدن از خواب ؛ بیدار شدن از خواب : بشب چوخفت...
-
میراثی
لغتنامه دهخدا
میراثی . (ص نسبی ) منسوب و متعلق به میراث . || مال موروثی و ارثی . (ناظم الاطباء). مال میراث . مرده ریگ . مرده ری . مال که از دیگری به نسب یا سبب پس از مرگ او رسیده باشد. مقابل مکتسب : مال میراثی ندارد خود وفاچون بناکام از گذشته شد جدا. مولوی . || می...
-
سندلی
لغتنامه دهخدا
سندلی . [ س َ دَ ] (اِ) کرسی را گویند که کفش و پای افزاربر بالای آن گذارند. (برهان ) (آنندراج ) : لوح سجاده و مسواک قلم میزر عرش سندلی کرسی و فرشست فراش از آثار. نظام قاری (دیوان البسه ص 11).متکا در گله با سندلی این معنی گفت که تویی بقچه کش و تکیه بم...
-
علیق الکلب
لغتنامه دهخدا
علیق الکلب . [ ع ُل ْ ل َ قُل ْ ک َ ] (ع اِ مرکب ) آن را علیق القدس نیز نامند و به شیرازی آن را درخت «سه گل » و به فرنگی «پلیور» گویند. و گل آن را به فارسی «سه گل » و به عربی «وردالساج » و «نسرین الساج » وبه یونانی «طیش » یا «طش » خوانند. و آن گیاهی ...