طیش . [ طَ ] (ع اِمص ) سبکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سبک سری .سبک مغزی . سبکساری . خفت عقل . سبک طبعی . (زمخشری ) : و چون امیر محمود بشرب و عیش و اتلاف و طیش چنانکه شیوه ٔ میراثیان باشد. (جهانگشای جوینی ). || تندمزاجی . خشم و غضب . || اضطراب . || شتابزدگی . || مجازاً بمعنی غصه و بیدماغی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : و گردش زمان عیش ربیع او را به طیش خریف مبدل نکند. (گلستان ). || (مص ) سبک گردیدن . (منتهی الارب )(غیاث اللغات ). سبکسار گردیدن . (تاج المصادر) (زوزنی ). || رفتن عقل . || خطا کردن تیر از نشانه . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). بگشتن تیراز نشانه . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). کله کردن تیر، یعنی جواز تیر از هدف . || غضب کردن .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.