کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ضمد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ضمد
لغتنامه دهخدا
ضمد. [ ض َ ] (اِخ ) جایگاهی است میان مکه و یمن در طریق تهامة. (معجم البلدان ).
-
ضمد
لغتنامه دهخدا
ضمد. [ ض َ ] (ع ص ) تر از درخت و خشک آن ، گویند: شبعت الابل من ضمد الارض ؛ ای من رطبها و یابسها. (منتهی الارب ). تر و خشک درخت . (مهذب الاسماء). خشک و تر. (منتخب اللغات ). || بهترین از گوسفندان و ردی ٔ آنها. (منتهی الارب ). گوسفندان خوب . (منتخب اللغ...
-
ضمد
لغتنامه دهخدا
ضمد. [ ض َ ] (ع مص ) بستن ضماد را بر جراحت . (منتهی الارب ). دارو بر جراحت بستن . (منتخب اللغات ) (تاج المصادر). داروی بر جراحت کردن . (زوزنی ). || زدن عصا را بر سر کسی . (منتهی الارب ). عصا بر سر زدن کسی را. (منتخب اللغات ). || مدارا کردن . (منتهی ا...
-
ضمد
لغتنامه دهخدا
ضمد. [ ض َ م َ ] (اِخ ) موضعی است به یمن . (منتهی الارب ). از قرای عثر بجانب کوه . (معجم البلدان ).
-
ضمد
لغتنامه دهخدا
ضمد. [ ض َ م َ ] (ع اِ) کینه . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). || حق دیرینه از دیت یا دین . گویند: ضمد عند فلان ؛ ای الغابر من الحق من معقلة او دین . (منتهی الارب ). بقیه ٔ حق کسی از دین و دیت . (منتخب اللغات ).
-
ضمد
لغتنامه دهخدا
ضمد. [ ض َ م َ ] (ع مص ) خشک شدن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || دشمنی کردن . (منتخب اللغات ). || کینه گرفتن . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (زوزنی ). || سخت خشم گرفتن بر کسی . (منتهی الارب ).
-
ضمد
لغتنامه دهخدا
ضمد. [ ض ِ ] (ع اِ) دوست . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ).
-
جستوجو در متن
-
مضد
لغتنامه دهخدا
مضد. [ م َ ] (ع مص ) ضماد بستن بر سر. (منتهی الارب ) (آنندراج ): مضد رأسه ؛ لغة فی ضمده . (اقرب الموارد). مقلوب ضمد، ضماد بستن بر سر خود. (ناظم الاطباء). و رجوع به ضمد شود.
-
ضماد
لغتنامه دهخدا
ضماد. [ ض ِ ] (ع مص ) بستن چیزی بر جراحت . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). و منه : ضَمدَ عینه بالصبر؛ ای جَعله علیها. (منتهی الارب ). || زدن عصا بر سر کسی . || مدارا کردن . || برابری کردن در چیزی . (منتهی الارب ). || دو معشوق گرفتن زن . ابوذؤیب گوید...
-
معقلة
لغتنامه دهخدا
معقلة. [ م َ ق ُ ل َ ] (ع اِ) دیت و گویند لنا عند فلان ضمد من معقلة؛ یعنی از برای ما در نزد فلان باقی مانده ای از دیت است که بر او می باشد. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، معاقل . (اقرب الموارد). || تاوان و گویند دمه معقلة علی...
-
جاسی
لغتنامه دهخدا
جاسی . (ع ص ) نعت فاعلی از جَسْوْ سخت . || درشت . (منتهی الارب ). || طحال جاسی ، سپرز صلب : و اذا ضمد بورقة الورم السوداوی الجاسی سکنه ولیّنه . (مفردات ابن البیطار). فاما الیمانی فانه شبیه فی عظمه بالعفصة اسود حفیف یحمل فی داخله حجراً جاسیاً. (مفردات...
-
مالنکونیا
لغتنامه دهخدا
مالنکونیا. [ ل ِ ] (اِ) قرحه ای که در دو ساق پیدا آید. (ابن البیطار، ج 1 ص 121، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : اذا درست و ضمد بها المالنکونیاو هی القروح التی تکون فی الساقین ... (مفردات ابن البیطار جزء اول ص 121). و رجوع به مالیکونیا و مالکونیا و لکلرک...
-
دوستگان
لغتنامه دهخدا
دوستگان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) محبوب و معشوق . (ناظم الاطباء). دوست . دوستکام . خلیل . حبیب . معشوقه . (یادداشت مؤلف ): ضمد؛ دو دوستگان به هم داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). دو دوستگان به هم داشتن ؛ یعنی اتخاذ المراءة خلیلین . (مجمل ال...
-
حقد
لغتنامه دهخدا
حقد. [ ح ِ ] (ع اِ) کینه . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (دهار). غضب ثابت . (اقرب الموارد). ضمد. (تاج المصادر بیهقی ). کین . (منتهی الارب ). اِحنة. غل . هو طلب الانتقام و تحقیقه ؛ ان الغضب اذا لزم کظمه لعجز عن التشفی فی الحال رجع الی الباطن و احتقن ف...