کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکست ناهموار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
hackly fracture
شکست ناهموار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] شکستی در برخی کانیها یا سنگها که در آن سطح شکستگی دندانهدار و تیز است
-
واژههای مشابه
-
ice breakup
یخشکست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] فروپاشی پوشش یخ خشکی یا رودخانه یا آبهای ساحلی در نتیجۀ فرایندهای گرمایی و مکانیکی
-
refraction law
قانون شکست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← قانون اِسنل
-
fracture mechanics
مکانیک شکست
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب، مهندسی مواد و متالورژی] مطالعه و تحلیل مکانیک رشد ترک و بهویژه ارتباط آن با مادۀ تحت تنش در ناحیۀ نوک ترک
-
شکست آمدن
لغتنامه دهخدا
شکست آمدن . [ ش ِ ک َ م َ دَ ] (مص مرکب ) شکست رسیدن . مغلوبیت دست دادن . هزیمت یافتن . (یادداشت مؤلف ) : به چیزی که بر ما نیاید شکست بکوشید و با آن بسایید دست . فردوسی .به یک رزم کآمد شما را شکست کشیدید یکباره از جنگ دست . فردوسی .شگفت است کآمد بر ...
-
شکست آوردن
لغتنامه دهخدا
شکست آوردن . [ ش ِ ک َ وَ دَ ] (مص مرکب ) مغلوب ساختن . چیره گشتن . شکست دادن : که شاید به رستم شکست آوردسر نامدارش به دست آورد. فردوسی .گر این دستگه را به دست آوریم بر اقلیم عالم شکست آوریم . نظامی .گریزنده چون ره به دست آوردبه کوشندگان بر شکست آورد...
-
شکست افتادن
لغتنامه دهخدا
شکست افتادن . [ ش ِ ک َ اُ دَ ] (مص مرکب ) شکست و مغلوبیت حاصل شدن . هزیمت رسیدن . (از یادداشت مؤلف ) : بدانست کافتاد خواهد شکست سبک نزد شه رفت زیچی بدست . اسدی .- شکست بر کسی افتادن ؛ مغلوب شدن وی : چون پیغمبر هجرت کرد نخستین حرب بدر بودچون شکست ب...
-
شکست برداشتن
لغتنامه دهخدا
شکست برداشتن . [ ش ِ ک َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) ترک و شکاف برداشتن بنا و مایل به ویرانی گردیدن . ترک و غاچ برداشتن . آثار ویرانی چون شکاف و خسف در بنایی پدیدار شدن . (یادداشت مؤلف ).- شکست برداشتن سقف (دیوار) ؛ ترک برداشتن آن .(یادداشت مؤلف ).
-
شکست خوردن
لغتنامه دهخدا
شکست خوردن . [ ش ِ ک َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) انهزام . شکست یافتن . شکست دیدن . مغلوب شدن . (یادداشت مؤلف ). منهزم شدن . (زمخشری ) (ناظم الاطباء). انهزام یافتن و متفرق و پریشان گشتن . (ناظم الاطباء).- امثال : جنگ را یک تن میکند شکست را یک تن ...
-
شکست دادن
لغتنامه دهخدا
شکست دادن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکستن : به دست غلامان مستش دهم به چوب شبانان شکستش دهم . نظامی .|| منهزم کردن . مغلوب کردن . هزیمت دادن . دچار شکست ساختن : هزم ، هزیمت ؛ شکست دادن لشکر دشمن را. (از یادداشت مؤلف ). منهزم کردن . (ناظم الاطباء).
-
شکست رسیدن
لغتنامه دهخدا
شکست رسیدن . [ ش ِ ک َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) شکست آمدن . دچار شکست شدن .- شکست به جان رسیدن ؛ حرمان و نومیدی دست دادن : نه امّید عقبی نه دنیا به دست ز هردو رسیده به جانم شکست . فردوسی .و رجوع به شکست آمدن شود.
-
شکست خورده
لغتنامه دهخدا
شکست خورده . [ ش ِ ک َ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) منهزم . شکست یافته : لشکر شکست خورده ؛ مغلوب . (یادداشت مؤلف ). کاغی . (منتهی الارب ). هزیمت یافته و فرارکرده از جنگ . (ناظم الاطباء). و رجوع به شکست خوردن شود. || ترکیده و ترک خورده . (ناظم...
-
شکست مکست
لغتنامه دهخدا
شکست مکست . [ ش ِ ک َ م ِ ک َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) ترهات و چیزهای بیهوده . (ناظم الاطباء). شکست و مکست .
-
شکست یافتن
لغتنامه دهخدا
شکست یافتن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) مغلوب شدن . شکست خوردن . هزیمت یافتن و فرار کردن . (ناظم الاطباء). شکسته شدن در پیکار. مقابل پیروز شدن و فاتح گشتن .