شکست خوردن . [ ش ِ ک َ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) انهزام . شکست یافتن . شکست دیدن . مغلوب شدن . (یادداشت مؤلف ). منهزم شدن . (زمخشری ) (ناظم الاطباء). انهزام یافتن و متفرق و پریشان گشتن . (ناظم الاطباء).
- امثال :
جنگ را یک تن میکند شکست را یک تن میخورد . (امثال و حکم دهخدا).
دوثة: اقبان ؛ شکست خوردن از دشمن . اکصاص . کفاء؛ شکست خوردن قوم . عبعبة. کشف . هب . هبوب . (منتهی الارب ). || چاک خوردن . ترک برداشتن . شکاف پیدا کردن بنا و غیره . (از یادداشت مؤلف ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.