شکست دادن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکستن :
به دست غلامان مستش دهم
به چوب شبانان شکستش دهم .
|| منهزم کردن . مغلوب کردن . هزیمت دادن . دچار شکست ساختن : هزم ، هزیمت ؛ شکست دادن لشکر دشمن را. (از یادداشت مؤلف ). منهزم کردن . (ناظم الاطباء).
شما واژهای در دفتر واژه ثبت نکردهاید.
برای رفع محدودیت کاربر ویژه شوید
با حذف کوکی، لیست لغات از بین خواهد رفت.
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکست دادن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکستن :
به دست غلامان مستش دهم
به چوب شبانان شکستش دهم .