کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شناق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شناق
لغتنامه دهخدا
شناق . [ ش َ ] (ع ص ) دراز و طویل . مذکر و مؤنث و واحد و جمع در وی یکسان است . (از ناظم الاطباء). و رجوع به شِناق شود.
-
شناق
لغتنامه دهخدا
شناق . [ ش ِ ] (ع اِ) سربند مشک از دوال و رشته و مانند آن . (منتهی الارب ). بند سر مشک و گویند آن رسن که مشک را بدان درآویزند. ج ، شُنُق . (از مهذب الاسماء). || زه کمان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || درازی سر. (از اقرب الموارد). || (ص ) دراز....
-
شناق
لغتنامه دهخدا
شناق . [ ش ِ ] (ع مص ) آمیختن مال کسی را به مال خود. (منتهی الارب ). مشانقة. آمیختن مال کسی را به مال خویشتن . (از اقرب الموارد).
-
شناق
لغتنامه دهخدا
شناق . [ ش ِ ] (ع مص ) گرفتن چیزی را از شَنَق و منه الحدیث : لا شناق َ؛ ای لایؤخذ من الشَنَق حتی یتم . (منتهی الارب ). گرفتن چیزی رااز شَنَق . (از اقرب الموارد). رجوع به شَنَق شود.
-
جستوجو در متن
-
شنق
لغتنامه دهخدا
شنق . [ ش ُ ن ُ ] (ع اِ) اَشْنقة. ج ِ شِناق . (از لسان العرب ). رجوع به شِناق شود.
-
مشنوق
لغتنامه دهخدا
مشنوق . [ م َ ] (ع ص ) مرد درازبالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- بعیر مشنوق ؛ شتر به شناق بسته . (ناظم الاطباء).- فرس مشنوق ؛ طویل الرأس . و چنین است بعیر. (تاج از ذیل اقرب الموارد).
-
مهار
لغتنامه دهخدا
مهار. [ م َ ] (اِ) قسمتی که در هواپیما بالها را به هم وصل می کند . || (اصطلاح پزشکی ) چین جلدی موجود در سطح تحتانی آلت مرد در خط وسط در مجاورت شیار حشفه ای -قلفه ای که در حقیقت دیواره ای است که شیار حشفه ای -قلفه ای را به دو قسمت چپ و راست تقسیم می ک...
-
شنق
لغتنامه دهخدا
شنق . [ ش َ ] (ع مص ) بازایستانیدن شتر را به سخت کشیدن مهار چنانکه پس گردن آن به پیش پالان چسبیده یا سر را نیک بردارد به وقتی که بر وی نشسته باشی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). شتر بازکشیدن به مهار. (زوزنی ). سر شتر به ماهار بازکشیدن . (تاج المص...
-
ماهار
لغتنامه دهخدا
ماهار. (اِ) به معنی مهار شتر است و آن به منزله ٔ عنان باشد مر شتر را. (برهان ). به معنی مهار است ومهار شتر. (انجمن آرا) (آنندراج ). مهار شتر، اما مهار در فارسی رسن شتر را گویند که ساربان گیرد و به تازی مِهار به معنی چوبی که در بینی شتر کنند و رسن را ...
-
اشناق
لغتنامه دهخدا
اشناق . [ اِ ] (ع مص ) اشناق قِربه ؛ به شِناق [دوال تسمه ] بستن سر مشک را. (منتهی الارب ). بستن سر مشک و بدست گرفتن سر دوال آن به دو دست . (از المنجد). سر مشک ببستن . (تاج المصادر). || اشناق بعیر؛ بازایستانیدن شتر را به کشیدن مهار چنان که پس گردن شتر...
-
دراز
لغتنامه دهخدا
دراز. [ دَ / دِ ] (ص ) طویل . مقابل کوتاه . طولانی . نقیض کوتاه . (برهان ). مستطیل . مستطیله . طویله . مقابل قصیر. طویل و آن یا طولی است عمودی ، چنانکه از بالائی بدان بینند، چون : گیسوانی ،دستی ، ریشی دراز یا مقابل پست و آن طولی باشد عمودی ، چون از ز...