کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شف
لغتنامه دهخدا
شف . [ ش َ ] (اِ) شب . (از برهان ) (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری ). || سرشف . (یادداشت مؤلف ).
-
شف
لغتنامه دهخدا
شف . [ ش َف ف / ش ِف ف ] (ع ص ، اِ) جامه ٔ تنک که از ورای آن چیزها دیده شود. ج ، شُفوف . (ناظم الاطباء). جامه ٔ تنک . (مهذب الاسماء) (آنندراج ). پارچه ٔ تنک و نازک . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ): ثوب شف ؛ جامه ٔ بسیار تنک و نازک . (منتهی الارب ) (نا...
-
شف
لغتنامه دهخدا
شف . [ ش َف ف / ش ِف ف ] (ع مص ) جنبیدن . || افزون شدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). افزون آمدن . (المصادر زوزنی چ بینش ص 308) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). افزون کردن . (فرهنگ جهانگیری ). || کم گردیدن (از اضداد است ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطب...
-
شف
لغتنامه دهخدا
شف . [ ش ِف ف ] (ع اِ) سود. (یادداشت مؤلف ) (از برهان ). || زیان (از اضداد است ). (یادداشت مؤلف ) (از برهان ).
-
شف
واژهنامه آزاد
پرده توری
-
واژههای مشابه
-
شف شف
واژهنامه آزاد
طول دادن یه کاری
-
شف شف
واژهنامه آزاد
طول دادن یه کاری
-
جستوجو در متن
-
شفوف
لغتنامه دهخدا
شفوف . [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شِف ّ و شَف ّ. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ شف ّ، به معنی جامه ٔ تنک و پرده ٔ تنک . (آنندراج ). و رجوع به شف ّ شود.
-
شفة
لغتنامه دهخدا
شفة. [ ش َف ْ / ش ِف ْ ف َ ] (ع مص ) مصدر به معنی شف [ ش َ / ش ِف ف ] .(ناظم الاطباء). افزون شدن . (منتهی الارب ). و رجوع به شف شود. || کم گردیدن (از اضداد است ). (منتهی الارب ). || سود کردن . (منتهی الارب ).
-
بیشوف
لغتنامه دهخدا
بیشوف . [ شُف ْ ] (اِخ ) تئودور لودویگ ویلهلم (1807 - 1882 م .). عالم آلمانی فیزیولوژی . صاحب نظر در باب خون و رویان شناسی . (دائرةالمعارف فارسی ).
-
لودندرف
لغتنامه دهخدا
لودندرف . [ دِ دُ ] (اِخ ) (فن اریخ ) ژنرال آلمانی و از سرداران جنگ بین المللی اول آن کشور، مولد پسنن (1865-1937 م .). معاون شِف مارشال هیندنبورگ در 1916 م .
-
افزون آمدن
لغتنامه دهخدا
افزون آمدن . [ اَ م َ دَ ] (مص مرکب ) فزون آمدن . (یادداشت دهخدا). زیاد آمدن . بسیارآمدن . (از ناظم الاطباء). فضل . شف .ّ رجحان . (تاج المصادر بیهقی ). ثقل . (دهار) (از تاج المصادر بیهقی ).
-
اندوهگن کردن
لغتنامه دهخدا
اندوهگن کردن . [ اَ گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) غمگین کردن . ایساف . اشجاء. تتریح . ایحاش . احزان . اقلاق . شجب . هم . شف . شجو. شجن . حزن . (از تاج المصادر بیهقی ).