شف . [ ش َف ف / ش ِف ف ] (ع مص ) جنبیدن . || افزون شدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). افزون آمدن . (المصادر زوزنی چ بینش ص 308) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). افزون کردن . (فرهنگ جهانگیری ). || کم گردیدن (از اضداد است ). (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نقصان کردن . (برهان ). کم کردن . (فرهنگ جهانگیری ). || سود کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری ). || اندوهگین کردن .(از المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (فرهنگ جهانگیری ). اندوهگین ساختن . (برهان ). || نزارکردن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).نزار کردن غم تن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). لاغر کردن . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). گداختن تن . (مصادراللغة زوزنی ). || دوام یافتن و ثابت شدن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || تنک شدن جامه . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.