کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شحوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شحوم
/šohum/
معنی
= شحم
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شحوم
لغتنامه دهخدا
شحوم . [ ش ُ ] (ع مص ) فربه شدن پس از لاغری . (از اقرب الموارد). || تباه شدن طعام . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) ج ِ شحم . (اقرب الموارد). رجوع به شحم شود : اهل تمیز از لحوم و شحوم بازارتنفر و تحرز نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 297).
-
شحوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ ۱شَحْم] [قدیمی] šohum = شحم
-
واژههای همآوا
-
شهوم
لغتنامه دهخدا
شهوم . [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شَهْم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به شهم شود.
-
شهوم
لغتنامه دهخدا
شهوم . [ ش ُ ] (ع مص ) ترسانیدن کسی را و بیم کردن . (منتهی الارب ). ترسانیدن کسی را. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
شُحُومَهُمَا
فرهنگ واژگان قرآن
چربي و پيه هاي آن دو(شحوم جمع شَحم)
-
شوامرا
لغتنامه دهخدا
شوامرا. [ ] (اِ) (از شحوم است )گرم و خشک است ، به عراق بسیار بود. (نزهةالقلوب ).
-
شحم
لغتنامه دهخدا
شحم . [ ش َ ] (ع اِ) چربوی گداخته ٔ حیوان . په . پی . وزد. چربی . چربش . (یادداشت مؤلف ). پیه که به عرف ، آن را چربی گویند. (منتهی الارب ). آن قسمت سفید و سبک از گوشت حیوان مانند آنچه شکم و روده های آن را پوشاند. ج ، شحوم . (اقرب الموارد) : بیندازی ...
-
بشر
لغتنامه دهخدا
بشر. [ ب َ ش َ ] (ع اِ) مردم . مذکر و مؤنث و واحد و جمع در وی یکسان است و قدیثنی و یجمع فیقال بَشَران و ابشار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انسان و از آن جهت انسان را بشر گویندکه دیده میشود و نمایان می باشد بالبشرة بظاهر الجلد. (غیاث ) (آنندراج )....
-
علت
لغتنامه دهخدا
علت . [ ع ِل ْ ل َ ](ع اِ) بیماری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : بسیار طبیبانند که میگویند فلان چیز نباید خوردن ، که از وی چنین علّت به حاصل آید. و آنگاه خود ازآن بسیار بخورند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 493). دو سه علت متضاد دشوار است علاج آن . (تا...
-
لحوم
لغتنامه دهخدا
لحوم . [ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ لحم . گوشت ها : اهل تمیز از لحوم و شحوم بازار تنفر و تحرز نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 697). ابوریحان در صیدنه گوید: لیث گوید عرب گوشت را لحم گوید به تخفیف و تشدید میم و به رومی درا کرباس (؟) و به هندی ابره گویند «ص او نی ...