کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شبانروزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شبانروزی
لغتنامه دهخدا
شبانروزی . [ ش َ ] (ص نسبی ) شبانه روزی . دائم . همیشگی . و رجوع به شبانروز شود : ابر نوروزی و باران شبانروزی نه عجب باشد اگر سبزه دمد ز آهن . فرخی .وزبند شبانروزی بیرون نکندشان تا خون برود از تنشان پاک به یک بار. منوچهری .یمین تو به سخاوت چو ابر نور...
-
جستوجو در متن
-
صیرم
لغتنامه دهخدا
صیرم . [ ص َ رَ ] (ع ص ) مرد محکم رأی و زیرک . (منتهی الارب ). || (اِ) اسم است در شبانروزی یک بار خوردن را. (منتهی الارب ). خوردن یک بار در شبانروزی . (مهذب الاسماء).
-
نوهة
لغتنامه دهخدا
نوهة. [ ن َ هََ ] (ع اِ) یک لقمه ٔ بزرگ مقدار وجبه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || در شبانروزی یک بار خوردن ، مانند وجبه . (از ناظم الاطباء) (از متن اللغة).
-
توزیم
لغتنامه دهخدا
توزیم . [ ت َ ] (ع مص ) خوی کنانیدن نفس را بر یکبار خوردن به شبانروزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به اقرب الموارد شود.
-
جلق
لغتنامه دهخدا
جلق . [ ج ُ ] (اِ) یک حصه از یکهزاروهشتاد حصه ٔ ساعت شبانه روزی باشد پیش جهودان ، چه ایشان هر ساعتی را یک هزار و هشتاد قسم کنند و هر قسمی را از آن جلق خوانند پس باین اعتبار شبانروزی 25920 جلق باشد. (برهان ).
-
شباروزی
لغتنامه دهخدا
شباروزی . [ ش َ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) شبانه روزی . شبانروزی . بمجاز، همیشه . دائماً. پیوسته : رنود و اوباش بسیار بر خود جمعکرد بقصد خلیفه و شباروزی ملازم می بودند. (رشیدی ).
-
صیلم
لغتنامه دهخدا
صیلم . [ ص َ ل َ ] (ع ص ، اِ) کار سخت . || بلای بزرگ . || داهیه . || شمشیر. (منتهی الارب ).تیغ و شمشیر و کارد بزرگ . (مهذب الاسماء). || (مص ) یک بار خوردن در شبانروزی . (منتهی الارب ).
-
بزمة
لغتنامه دهخدا
بزمة. [ ب َ م َ ] (ع اِ) یک بار خوردن . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). خوردن یک بار در شبانروزی . (از مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). || وزن سی درم . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
-
شبانه روزی
لغتنامه دهخدا
شبانه روزی . [ ش َن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شبانه روز. شبانروزی .- شاگرد شبانه روزی ؛ شاگردی که درتمام ایام هفته مقیم مدرسه ای (که اختصاص بدین امر دارد یعنی دائمی است ) باشد.- مدرسه ٔ شبانه روزی ؛ مدرسه و آموزشگاهی که روزان و شبان دائر باشد و ...
-
بیکبار
لغتنامه دهخدا
بیکبار. [ ب ِ ی َ / ی ِ ] (ق مرکب ) (از: ب + یک + بار) ناگاه . (آنندراج ). یکبارگی و ناگاه . بی خبر. دفعتاً. (ناظم الاطباء). || یکباره . بالتّمام : از بند شبانروزی بیرون نهلدْشان تا خون برود از تنشان پاک بیکبار.منوچهری (دیوان ص 155).
-
حلوابها
لغتنامه دهخدا
حلوابها.[ ح َ ب َ ] (اِ مرکب ) شیرینی . پول چایی : دختر رزچند روزی شد که از ما گم شده است رفته تا گیرد سر خود جملگی حاضر شویدهر که آن تلخم دهد حلوابها جانش دهم ور بود پوشیده و پنهان بدوزخ درشوید. حافظ.مگر سیری شبانروزی بیادم بدرویشی دهد حلوا بهایی .ب...
-
شبانروز
لغتنامه دهخدا
شبانروز. [ش َ ] (اِ مرکب ، ق مرکب ) شباروز. روزان و شبان . الاّیام بلیالیها. (التفهیم مقدمه ص قسط). شب و روز. مدت 24 ساعت . شبانه روز. (فرهنگ فارسی معین ) : شبانروز مادر ز می خفته بودز می خفته و دل ز هش رفته بود. فردوسی .بدی ده شبانروز بر پشت زین کشی...
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) ابن عطاء احمدبن محمدبن سهل بن عطاء الاَّدمی . یکی از شیوخ صوفیه و مشاهیر زهاد. گویند او به شبانروزی بیش از دو ساعت نخفتی . و هر بیست وچهار ساعت یکبار ختم قرآن کردی . و نیز ختمی آغازیدبه قصد فهم و استنباط که چ...
-
نابخردی
لغتنامه دهخدا
نابخردی . [ ب ِ رَ ] (حامص مرکب ) نادانی . دیوانگی . (ناظم الاطباء). جهل . بی عقلی . بی شعوری . سبکسری : نکرد او به تو دشمنی از بدی که خود کرده ای تو ز نابخردی . فردوسی .مدان تو ز گستهم کاین ایزدیست ز گفتار و کردار نابخردیست . فردوسی .بی اندازه ز ایش...