کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شانک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شانک
/šānak/
معنی
چینهدان؛ سنگدان مرغ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شانک
لغتنامه دهخدا
شانک . [ ن َ ] (اِ مصغر) سنگدانه ٔ مرغان را گویند. (فرهنگ جهانگیری ). سنگدان و چینه دان مرغان را گویند. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (شمس اللغات ). قانِصَه . حُوَیصَلَه . ژاغر. || خانه ای که زنبور عسل سازد و شهد در آن کند. (شمس اللغات ). || جا...
-
شانک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] šānak چینهدان؛ سنگدان مرغ.
-
جستوجو در متن
-
شگاله
لغتنامه دهخدا
شگاله . [ ش َ ل َ / ل ِ ](اِ) همه . تمام . جملگی . (ناظم الاطباء). تمام . همه . (آنندراج ) (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) : گر بوزد خوش نسیم شانک بادام سیم نثارت کند درست و شگاله .ناصرخسرو (از جهانگیری ).
-
ازل
لغتنامه دهخدا
ازل . [ اَ زَل ل ] (ع ص ) مرد شتاب . || آنکه بر پیشانی اثر شکستگی یا زائد از شجّه دارد. (منتهی الارب ). || آنکه ران و سرونش لاغر باشد. لاغرسرین . (مهذب الاسماء). مرد سبک سرین . مؤنث : زَلاّء. (منتهی الارب ). || گرگ لاغرسرون . گرگ لاغر و سبک سرین و ا...
-
مأن
لغتنامه دهخدا
مأن . [ م َءْن ْ ] (ع مص ) بر تهیگاه یا بر ناف زدن و رسیدن آن را. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پرهیز کردن و ترسیدن .(از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || برداشتن بار و گرانی قوم را و خورش دادن . (از منتهی الارب ) (از ناظم...
-
شأن
لغتنامه دهخدا
شأن . [ ش َءْن ْ ] (ع اِ) کار و حال . (منتهی الارب ). حال و امر. (از اقرب الموارد). کل یوم هو فی شأن (قرآن 29/55)؛ ای فی امر. یعنی یا می آفریند و یا میمیراند و یا روزی میدهد و یا آنکه گناهی را می آمرزد و بلایی را دفع میکند. و یقال : ما شأنک ؛ ای م...
-
نامی
لغتنامه دهخدا
نامی . (ص نسبی )(از: نام + ی ، نسبت ) پهلوی نامیک به معنی نامور. مشهور. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) . صاحب نام نیک . مشهور. معروف . (آنندراج ) (انجمن آرا). کسی که نام نیک او مشهور شده باشد. (فرهنگ نظام ). مشهور. معروف . نامدار. (ناظم الاطباء). داستا...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جعفربن حمدان بن مالک القطیعی البغدادی مکنی به ابوبکر قطیعی . در نامه ٔ دانشوران (ج 3 ص 121) آمده است که : وی از فضلای عرفای مائه ٔ چهارم هجریه است . درزمان مطیع و طایع بوده نسبش بدین گونه است : ابوبکر احمدبن جعفربن حمدان ب...
-
خدیو
لغتنامه دهخدا
خدیو. [ خ ِ / خ َ ی ْ وْ ] (اِ) پادشاه . (ناظم الاطباء) (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرای ناصری ). شاه . ملک . سلطان . (یادداشت بخط مؤلف ). در لغت فرس آمده «خدیو» خداوند بود. و از این جهت گویند کشورخدیو و کیهان خدیو : سیامک بدست خود و رای ...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (القاضی ... مکی ) (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن تاج الدین بن محمد متوفی بسال 1066 هَ . ق . قاضی ادیب از اهالی مکه واصلش از مدینه بود اشعار و منشآتش لطیف است و او راست : «فتاوی فقهیة» که پسرش احمد در مجموعه ای بنام «تاج المجامیع...