شأن . [ ش َءْن ْ ] (ع اِ) کار و حال . (منتهی الارب ). حال و امر. (از اقرب الموارد). کل یوم هو فی شأن (قرآن 29/55)؛ ای فی امر. یعنی یا می آفریند و یا میمیراند و یا روزی میدهد و یا آنکه گناهی را می آمرزد و بلایی را دفع میکند. و یقال : ما شأنک ؛ ای ما امرک او حالک . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از صراح اللغة). کار و بار. (برهان ). ج ، شُؤون و شئان و شئین . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (صراح اللغة). || آنچه از امور و احوال با اهمیت و عظمت باشد. یقال ماشأنک ؛ ای ما خطبک . (از اقرب الموارد). ج ، شُؤون و شئان و شئین . (اقرب الموارد). || خوی . سرشت . و طبیعت . (از اقرب الموارد) (از المنجد). و یقال من شأن کذا؛ ای من طلبه و طبعه و خلقه . (اقرب الموارد). خوی طبیعی . (ناظم الاطباء). ج ، شؤون و شئان و شئین . || آبراهه ٔ سر. درز و جای پیوند استخوانهای سر. محل تلاقی قطعات استخوان سر با یکدیگر. (از تاج العروس )(از صراح اللغة) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یقال بلغت الرائحة الی شُؤون راسه ؛ ای ملتقی قبائله .(ذیل اقرب الموارد بنقل از لسان العرب ). || محل پیوند استخوانهای سر و صفائح جمجمه آنجا که دندانه های ریز و کنگره ای چون دندانه ٔ أره استخوانهای سر را بیکدیگر پیوند دهد. (از تاج العروس ). || رگی است که از آن اشک بچشم فرود آید. (از صراح اللغة) (منتهی الارب ). رگ اشک چشم . (از اقرب الموارد). فاضت شؤونه ؛ اشکهایش جاری شد. (از اقرب الموارد). ج ، أشؤن و شؤون . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). || شوره زاری است در کوه که درخت نبع روید در آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || زمین دراز و بلنددر کوه که در آن خرما کارند. (از تاج العروس ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، شُؤن . (اقرب الموارد). || حاجت . (از اقرب الموارد). یقال کلفنی شؤونک ؛ ای حوائجک . (از اقرب الموارد). || ریگ دراز با اندک خاک . (منتهی الارب ). ج ، شؤون .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.