کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکیزیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سکیزیدن
/sekizidan/
معنی
۱. برجستن، جهیدن، جستوخیز کردن،
۲. الیز زدن؛ جفتک انداختن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
buck, kick
-
جستوجوی دقیق
-
سکیزیدن
فرهنگ فارسی معین
(س دَ) (مص ل .) اسکیزیدن ، برجستن ، جهیدن .
-
سکیزیدن
لغتنامه دهخدا
سکیزیدن .[ س ِ دَ ] (مص ) جست و خیز کردن . (برهان ). || جفته و آلیز انداختن ستور. (برهان ) : به دشت نبرد آن هزبر دلیرسکیزد چو گور و ستیهد چو شیر. دقیقی طوسی (از آنندراج ).چو بینی آن خر بدبخت را سلامت نیست که بر سکیزد چون من فروسپوزم نیش .لبیبی .
-
سکیزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹اسکیزیدن› [قدیمی] sekizidan ۱. برجستن، جهیدن، جستوخیز کردن،۲. الیز زدن؛ جفتک انداختن.
-
جستوجو در متن
-
برسکیزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] barsekizidan = سکیزیدن
-
سکیزاندن
لغتنامه دهخدا
سکیزاندن . [ س ِ دَ ] (مص ) رجوع به سکیزیدن شود.
-
مواکعة
لغتنامه دهخدا
مواکعة. [ م ُ ک َ ع َ ] (ع مص ) سکیزیدن خروس ماکیان را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).برجستن و سکیزیدن خروس بر ماکیان . (ناظم الاطباء).
-
اسکیزیدن
لغتنامه دهخدا
اسکیزیدن . [ اِ دَ ] (مص ) سکیزیدن . آلیزیدن . جفته انداختن .
-
بیسکیزیدن
لغتنامه دهخدا
بیسکیزیدن . [ بی َ / بی دَ ] (مص ) اسکیزیدن . سکیزیدن . آلیزیدن . جفته انداختن . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به اسکیزیدن شود.
-
برسکیزیدن
لغتنامه دهخدا
برسکیزیدن . [ ب َ س َ دَ ] (مص مرکب ) سکیزیدن . جفته افکندن و بتداول امروزین جفتک انداختن .شباب . قمص . قماص . (تاج المصادر بیهقی ) : چو بینی آن خر بدبخت را ملامت نیست که برسکیزدچون من فروسپوزم بیش . لبیبی .وان دگر کندگان در آن حجره برسکیزان چو خر در...
-
استنان
لغتنامه دهخدا
استنان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دندان مالیدن . مسواک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || نمایان و ناپدید شدن : استن السراب ؛ نمایان و ناپدید شد سراب . || سکیزیدن . (تاج المصادر بیهقی ). برجستن اسب و توسنی کردن : استن الفرس . || سنون کردن داروئی را. چون سنون ...
-
اهتقاع
لغتنامه دهخدا
اهتقاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بند کردن و بازداشتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || خوابانیدن گشن ناقه را و سکیزیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خوابانیدن گشن ماده شتر را. (ناظم الاطباء). || بازآمدن تب بعد یک روز. (منتهی الارب ) (آنندراج )...