استنان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دندان مالیدن . مسواک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || نمایان و ناپدید شدن : استن السراب ؛ نمایان و ناپدید شد سراب . || سکیزیدن . (تاج المصادر بیهقی ). برجستن اسب و توسنی کردن : استن الفرس . || سنون کردن داروئی را. چون سنون بکار بردن : و اذا استن به [ بانیسون ] مسحوقاً... نفع من البخر. (ابن البیطار). || استنان بسنت کسی ؛ بروش او رفتن . استیار. راه و سنّت کسی گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.