کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سکوره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سکوره
/sokure/
معنی
= سکره
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سکوره
لغتنامه دهخدا
سکوره . [ س ُ رَ / رِ] (اِ) سکره که کاسه ٔ گلی باشد. (برهان ) (آنندراج ).سکرجه . (مهذب الاسماء). پیمانه ٔ سفالین : ز کعبتین شب و روز در سکوره ٔ چرخ چو تاج نرگس نقش مقاصدش شش بار. کمال الدین اسماعیل (از جهانگیری ).ز نیش کلک تو گشته نیوش مالامال سکوره ...
-
سکوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sokure = سکره
-
جستوجو در متن
-
اسکره
فرهنگ فارسی معین
(اُ کُ رِ) ( اِ.) کاسة سفالین ، کاسة گلین . مسکره و سکوره نیز گویند.
-
ثفوة
لغتنامه دهخدا
ثفوة. [ث ُ وَ ] (ع اِ) سکورة. کاسه ٔ سفالین . ج ، ثُفُوات .
-
ثقوة
لغتنامه دهخدا
ثقوة. [ ث ُق ْ وَ ] (ع اِ) کاسه ٔ سفالین . سکره . سکوره . ج ، ثَقَوات . رجوع به ثفوة شود.
-
سکرجه
لغتنامه دهخدا
سکرجه . [ س ُ ک َرْ رَ ج َ ] (معرب ، اِ) ظرفی است کوچک که در آن نان خورشها و چیزهای اندک از مشهیات و جوارشات و مانند آن کرده بر موائد نهند. فارسی است و قیل معرب سکوره و چون خوردن در آن از آداب مبتکرین است و اهل نعمت در آن خورند. قال لااکل فی سکرجه . ...
-
اسکره
لغتنامه دهخدا
اسکره . [ اُ ک َ رَ / رِ / اُ ک َرْ / ک ُرْ رَ / رِ ] (اِ) کاسه ٔ سفالی و جام آبخوری باشد. (برهان ) (انجمن آرا). کاسه ٔ گلین . کاسه ٔ گلی . (جهانگیری ). کاسه . (سروری ). اسکره و اسکوره پیمانه ایست که مقداری معین میگیرد و در اوزان و مکائیل طبی مذکور ا...
-
پیشیاره
لغتنامه دهخدا
پیشیاره . [ ش ْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) سینی . خوانچه . طبق . مجموعه . خوانچه و طبقی باشد که تنقلات و گل و مانند آن در سکوره ها کرده در محفل آرند. (منتهی الارب ). معرب آن شفارج است . ظرف تنقلات . (انجمن آرا). خوانچه و طبقی که تنقلات و گل درآن کنند و بمج...
-
تاهو
لغتنامه دهخدا
تاهو. (اِ) عرق شراب . (برهان ) (ناظم الاطباء). نوعی از شراب . (غیاث اللغات ). شراب عرقی . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). جوهر شراب است که آن را عرق گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا).ماده ای مایع و مسکری که از تقطیر شراب و یا کشم...
-
سکره
لغتنامه دهخدا
سکره . [ س ُک ْ ک ُ رَ / رِ / س ُک ْ ک َ رَ / رِ] (اِ) کاسه ای را گویند که از گل ساخته باشند. (برهان ). کاسه ٔ گلی که خرد باشد و اسکره نیز آمده . (غیاث ). کاسه ٔ گلی و آن را اسکوره نیز گویند : ز نقشبند خمیر تو مایه می یابدخم سکره به رنگ مصوران بهار.ا...