پیشیاره . [ ش ْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) سینی . خوانچه . طبق . مجموعه . خوانچه و طبقی باشد که تنقلات و گل و مانند آن در سکوره ها کرده در محفل آرند. (منتهی الارب ). معرب آن شفارج است . ظرف تنقلات . (انجمن آرا). خوانچه و طبقی که تنقلات و گل درآن کنند و بمجلس آورند. (برهان ). پیشیارج . بیشیارج .فیشیارج . خوانچه و طبقی را گویند که در آن تنقلات و گل و امثال آن کرده پیش مهمان آرند، قبل از طعام . || غذای مشهی باشد که پیش از طعام آرند . پیشپاره . پیشپار. || قسمی حلوا. حلوای تنک و نرم از آرد و روغن و دوشاب . حلوای بریده . شفارج . (زمخشری ). پیش باره . قسمی شیرینی . اما بمعانی فوق ظاهراً مصحف پیشپاره (معرب : فیشفارج ، شفارج ) است . رجوع به پیشپاره شود :
سخن باید که پیش آری خوش ایراک
سخن بهتر بسی از پیشیاره .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.