کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
سمان
/samān/
معنی
۱. = آسمان
۲. روز بیستوهفتم از هر ماه خورشیدی؛ آسمان روز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
سمان
فرهنگ نامها
(تلفظ: samān) (مخفف آسمان) ، روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی .
-
سمان
لغتنامه دهخدا
سمان . [ س َ ] (اِ) مخفف آسمان . (از برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). || نام روز بیست و هفتم بود از هر ماه شمسی . (برهان ) (غیاث ) (جهانگیری ) (آنندراج ). || مرغ سلوی و آنرا کرک نیزگویند. (از آنندراج ) (از فرهنگ رشیدی ) : باران و برف بارد بر ما کنو...
-
سمان
لغتنامه دهخدا
سمان . [ س َم ْ ما ] (اِخ ) ازهربن سعد. رجوع به همین کلمه شود.
-
سمان
لغتنامه دهخدا
سمان . [ س َم ْ ما ] (ع ص ) روغن گاو فروش . (ملخص اللغات ). آنکه روغن گاو فروشد. (مهذب الاسماء). روغن فروش . || (اِ) رنگهاست که بدان آرایند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). یک نوع رنگی که بدان آرایش کنند. || یک نوع گیاه . (از ناظم الاطباء).
-
سمان
لغتنامه دهخدا
سمان . [ س َم ْ ما] (اِخ ) (1118 - 1172 هَ . ق .). سعیدبن محمدبن احمدسمان از مردم دمشق است . او راست : «الروض النافح فیحاورد علی الفتح من المدائح » که به اتمام آن توفیق نیافت . دیوان شعری موسوم به «منائح الافکار» و نیز «مغنی » را در نحو بنظم درآورده ...
-
سمان
لغتنامه دهخدا
سمان . [ س ِ ] (اِخ ) نام شهری و مدینه ای باشد. (برهان ) : و چون از نهب و قتل فارغ شدندبناحیت کنکرت و حدود سمان رفت . (جهانگشای جوینی ).
-
سمان
لغتنامه دهخدا
سمان . [س ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سمین ، که فربه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ).
-
سمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ آسمان] [قدیمی] samān ۱. = آسمان۲. روز بیستوهفتم از هر ماه خورشیدی؛ آسمان روز.
-
سمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: سُمانی] [قدیمی] samān = سمانه٢
-
سمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] sammān روغنفروش؛ روغنگر؛ روغنکار.
-
واژههای مشابه
-
سِمَان
فرهنگ واژگان قرآن
چاقها (جمع سمینة)
-
واژههای همآوا
-
صمان
لغتنامه دهخدا
صمان . [ ص َم ْ ما ] (اِخ ) دهی از دهستان طاغنکوه . بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور 21000گزی شمال باختری فدیشه . جلگه و معتدل . سکنه ٔ آن 70 تن . آب آن از قنات . محصول آنجا غلات . شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
-
صمان
لغتنامه دهخدا
صمان . [ ص َم ْ ما ] (اِخ ) زمین درشتی است دون جبل : ابومنصور گوید: زمینی است که در آن غلظت و ارتفاعی است و قاعده های فراخ دارد و زمینهای هموار و در آن سدر و گیاه می روید و چون فراخ سال بود همه عرب آنرا چراگاه سازد و صمان در روزگار قدیم بنی حنظله را ...