کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سفال پاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
وابسته به سفال سازی
دیکشنری فارسی به عربی
خزف
-
سنگ و سفال
فرهنگ گنجواژه
خاک و سقط.
-
جستوجو در متن
-
shard
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شاد، سفال، صدف، پاره سفال، کوزه شکسته
-
دریده
لغتنامه دهخدا
دریده . [ دَدَ / دِ ] (ن مف ) چاک شده و پاره شده . (ناظم الاطباء). از هم پاره شده . به درازا پاره شده . چاک . شکافته . کفته .مخروق . منفلق . واهیة. (از منتهی الارب ) : رفت برون میر رسیده فرم پخچ شده بوق و دریده علم . منجیک .تو شادمانه و بدخواه توز ان...
-
زنقیر
لغتنامه دهخدا
زنقیر. [ زِ ] (ع اِ) تراشه ٔناخن و پاره ای از آن . || پوست تنک سفال خرما. || مارزئته زنقیرا؛ ای شیئاً. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
بند زدن
لغتنامه دهخدا
بند زدن . [ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) متصل کردن قطعات ظرفهای شکسته . آوند شکسته را با پاره های آهن یا روی پیوند کردن . وصل کردن تکه های جداشده ٔ کاسه و بشقاب . (فرهنگ فارسی معین ). دو پاره ٔ شکسته ٔ سفال یا ظرف چوبین یا چینی را با آهن باریک بیکدیگر پیوس...
-
بکسة
لغتنامه دهخدا
بکسة. [ ب ُ س َ ] (ع اِ) شش خنج کجین و آن را کجة هم گویند و هی خزفة یدورها الصبی کأنها کرة یتقامر بها. (منتهی الارب ). شش خنج کجین و آن راکجه هم گویند. (آنندراج ). گویی که کودکان از پارچه درست میکنند و بدان بازی مینمایند و آن را کجة نیز گویند. || پا...
-
غضار
لغتنامه دهخدا
غضار. [ غ َ ] (ع اِ) گل پاکیزه ٔ خوشبوی برچسفان سبز. (منتهی الارب ). گل خازه .(مهذب الاسماء). گل چسبنده و سبز و آزاد. (از اقرب الموارد) : و لهم (لأهل الصین ) الغضار الجید، و یعمل منه اقداح فی رقة القواریر یری ضوء الماء فیه . (مقصود چینی است ). (اخبا...
-
چقه
لغتنامه دهخدا
چقه . [ چ ِق ْ ق َ ] (اِ) در تداول مردم شوشتر نام بازیی است کودکانه که پاره ای سفال را بر پشت یا کف دست نهند به هوا اندازند وبگیرند. (لغت محلی شوشتر- خطی ). || (اِ صوت ) در اصطلاح اهالی شوشتر صدا و آوایی که از خوردن دو چیز بیکدیگر برآید. (لغت محلی شو...
-
لته
لغتنامه دهخدا
لته . [ ل َت َ / ت ِ / ل َت ْ ت َ / ت ِ ] (اِ) کهنه . خرقه . پینه . قطعه ای از جامه ٔ کهن یا نو. ژنده . پاره ٔ جامه . (برهان ). فرام . فرامه . رُکو. رکوه . روکا. لجام (در معنی لته ). مِعرکَه : دوزیم قبا بهر قدت از گل سوری تا خلعت زیبای تو از لته نباش...
-
پوست
لغتنامه دهخدا
پوست . (اِ) غشائی که بر روی تن آدمی و دیگر حیوان گسترده است و آن دو باشد بر هم افتاده که رویین را بشره و زیرین را دِرم گویند. جلد. جلد ناپیراسته حیوان چون گوسفند و مانند آن . مقابل گوشت . مسک . چرم . جلدة.عرض . ملمس . (منتهی الارب ). صلة. (دهار) : چا...
-
خزف
لغتنامه دهخدا
خزف . [ خ َ زَ ] (ع اِ) سفال . (منتهی الارب ) : لعلت دهد مگیر که این لعل است نعل و خزف بود همه ایثارش . ناصرخسرو.تا بزیر فلک چنبری اندر همه وقت گل به ازخار و گهر به ز شبه در ز خزف فلک چنبری اندر خط فرمان تو بادور نه بشکسته چو از عربدگان چنبر دف . سوز...
-
کلوخ
لغتنامه دهخدا
کلوخ . [ ک ُ ] (اِ) گل خشک شده . (از برهان ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مدر. مدرة. (منتهی الارب ). پاره ای گل خشک شده به صورت سنگ . پاره های گل خشک شده به درشتی مشتی و بزرگتر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : آستین بگرفتمش گفتم به...
-
غضارة
لغتنامه دهخدا
غضارة. [ غ َ رَ ] (ع اِ) گل خوشبوی سبز برچسفان نیکو. (منتهی الارب ). سفال سبزی است که برای دفع چشم زخم استعمال شود. الطین الحر. (المنجد). خاک که در آن ریگ نبود. طین حر. سفالی که از این خاک کنند و به فارسی آن را تغار سبز گویند. گل چسبنده ٔ سبزی که از ...
-
دل
لغتنامه دهخدا
دل . [ دِ ] (اِ) قلب و فؤاد. (آنندراج ). قلب که جسمی است گوشتی و واقع در جوف سینه و آلت اصلی و مبداء دَوَران خون است . (ناظم الاطباء). عضو داخلی بدن بشکل صنوبری که ضربانهایش موجب دوران خون می گردد. (از فرهنگ فارسی معین ). رباط. نیاط. (منتهی الارب )....