بند زدن . [ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) متصل کردن قطعات ظرفهای شکسته . آوند شکسته را با پاره های آهن یا روی پیوند کردن . وصل کردن تکه های جداشده ٔ کاسه و بشقاب . (فرهنگ فارسی معین ). دو پاره ٔ شکسته ٔ سفال یا ظرف چوبین یا چینی را با آهن باریک بیکدیگر پیوستن . لگام و فش کردن ظرف چوبین یا سفالین شکسته . (یادداشت بخط مؤلف ). بَش زدن (در تداول اهالی خراسان ). || بند نهادن . (آنندراج ) :
شاید که می وفانریزد
بر شیشه ٔ دل زدیم بندی .
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.