کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سروبالا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سروبالا
لغتنامه دهخدا
سروبالا. [ س َرْوْ ] (ص مرکب ) نام محبوب . (آنندراج ). که بالای او در راستی و اعتدال همچون سرو است . سروقد. بلندقد. رشیق . نیکواندام : سبکسار مردم نه والا بوداگرچه گوی سروبالا بود. فردوسی .اگرچه گوی سروبالا بودجوانی کند پیر کانا بود. فردوسی (شاهنامه ...
-
واژههای همآوا
-
سَر و بالا
فرهنگ گنجواژه
قد و قامت، وجود، جسم، اندام.
-
جستوجو در متن
-
سروقامت
واژگان مترادف و متضاد
بلندبالا، سروبالا، خوشقدوقامت، سرواندام، صهیر، رشید، خوشهیکل، سروقد، خوشاندام، بلندقد ≠ کوتاهقد، کوتوله
-
تهنیت گویان
لغتنامه دهخدا
تهنیت گویان . [ ت َ ی َ ] (ق مرکب ) در حال مبارکباد گفتن : که پندارم نگار سروبالادر این دم تهنیت گویان درآید. سعدی .رجوع به تهنیت و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
جان در آستین داشتن
لغتنامه دهخدا
جان در آستین داشتن . [ دَ تی ت َ ] (مص مرکب ) مهیای جانبازی بودن . جان نثاری کردن : عشقش حرام بادا بر یار سروبالاتردامنی که جانش در آستین نباشد.سعدی .
-
همیلا
لغتنامه دهخدا
همیلا. [ ] (اِخ ) نام یکی ازندیمه های شیرین در خسرو و شیرین نظامی : فرنگیس و سهیل سروبالاعجب نوش و فلکناز و همیلا. نظامی .همیلا گفت : آبی بود روشن روان گشته میان سبز گلشن . نظامی .رجوع به خسرو و شیرین چ وحید ص 133 شود.
-
سراپا دادن
لغتنامه دهخدا
سراپا دادن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) کون دادن ، و این محاوره ٔ لوطیانست . (آنندراج ) (بهار عجم ). لواطت و اغلام و مغلم . (مجموعه ٔ مترادفات ص 312) : داد عاشق پروری آن سروبالا میدهددیگران رو میدهند و اوسراپا میدهد.محمد سعید اشرف (از آنندراج ).
-
سراج
لغتنامه دهخدا
سراج . [ س َرْ را ] (اِخ ) سبزواری .ملا احمد سراج از ولایت سبزوار است . طبعش در شعر نیک است ، همیشه لغز میگفته . این لغز شمع از اوست ، لغز:آن چیست که در انجمنش جا باشدخورشیدعذار و سروبالا باشدجانش نبود ولی بمیرد هر روزاین طرفه که بنشسته و برپا باشد.(...
-
سمن پیکر
لغتنامه دهخدا
سمن پیکر. [ س َ م َ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) آنکه روی و رخسار وی بوی یاسمن دهد. (ناظم الاطباء). آنکه پیکرش در خوبی چون سمن باشد : سه بت روی با او بیکجا بدندسمن پیکر و سروبالا بدند. فردوسی .غلامی سمن پیکر و مشکبوی بخان پدر مهربان شد بدوی .فردوسی .
-
فلکناز
لغتنامه دهخدا
فلکناز. [ ف َ ل َ ] (اِخ ) از ندیمه های شیرین معشوقه ٔ فرهاد و خسرو پرویز : وز آن سو آفتاب بت پرستان نشسته گرد او ده نارپستان فرنگیس و سهیل سروبالاعجب نوش و فلکناز و همیلا.نظامی (خسرو و شیرین چ وحید ص 133).
-
بلند افتادن
لغتنامه دهخدا
بلند افتادن . [ب ُ ل َ اُ دَ ] (مص مرکب ) بزرگ واقع شدن . (آنندراج ).گرانقدر و گران قیمت شدن . (ناظم الاطباء) : رتبه ٔ افکار ما صائب بلند افتاده است کی رسد هر کوته اندیشی به فکر دور ما. صائب (از آنندراج ).اگر سودا بلند افتد ازین بهتر چه می باشدکلیم ا...
-
سایه کردن
لغتنامه دهخدا
سایه کردن . [ ی َ / ی ِ ک َ دَ ] (مص مرکب )سایه دادن . سایه افکندن . سایه انداختن : تو مرغان را همی سایه کنی امروز اگر روزی ترا سایه همی کردند و او را نیز مرغانش . ناصرخسرو.آفتاب زندگانی بر لب بام آمده ست سایه خواهی کرد کی ای سروبالا بر سرم . صائب (ا...
-
رشیق
لغتنامه دهخدا
رشیق . [ رَ ] (ع ص ) رجل رشیق ؛ مرد نیکو و باریک قد. ج ، رَشَق . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). مرد نیکو و باریک قد. ج ، رَشَق . (آنندراج ). نیکوقد. سروبالا. خوش قد و بالا. کشیده بالا. خوش قد و قامت . خوش قد. (یادداشت مؤلف ). کشیده بالا. (مهذب الاسم...