کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساروا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساروا
لغتنامه دهخدا
ساروا. [ رْ ] (اِخ ) یکی از محلات و دیههای هفتگانه ٔ قدیم قم مطابق روایت تاریخ قم بوده است . در فهرست آن کتاب «ساردا» چاپ شده است . رجوع به تاریخ قم ص 32 و فهرست همان کتاب شود.
-
جستوجو در متن
-
مدهس
لغتنامه دهخدا
مدهس . [ م ُ هَِ ] (ع ص ) درآینده در جای نرم . (آنندراج ): ادهس القوم ؛ ساروا فی الدهس . (متن اللغة). نعت فاعلی است از ادهاس . رجوع به دهس و ادهاس شود.
-
مدلج
لغتنامه دهخدا
مدلج . [ م ُدْ دَ ل ِ ] (ع ص )به آخر شب رونده . (آنندراج ). آنکه در آخر شب به جایی می رود. (ناظم الاطباء): ادّلجوا؛ ساروا من آخر اللیل . (متن اللغة). نعت است از ادلاج . رجوع به ادلاج شود.
-
دروند
لغتنامه دهخدا
دروند. [ دَرْ وَ ] (اِمرکب ) چنگک و قلاب که به عربی معلاق خواند. (از برهان ). چنگک و قلاب . (لغت محلی شوشتر - نسخه ٔ خطی ). || دلوند، و آن چوبی است که از بالا به عرض درکشند و در را بدان آویزند. (لغت محلی شوشتر - نسخه ٔ خطی ). || نجاف (به خراسان ). (ا...
-
روید
لغتنامه دهخدا
روید. [ رُ وَ ] (ع اِ مصغر) مصغر رود که به معنی آهستگی و نرمی است . (ناظم الاطباء). مصدر اروَد که تصغیر ترخیم شده است با طرح همه ٔ زواید. گویند رویداً؛ ای مهلاً و رویدک زیداً؛ ای امهله . و رُویدَ متعدی به زید است و کاف برای بیان کردن مخاطب . صاحب لسا...
-
تاج العارفین
لغتنامه دهخدا
تاج العارفین . [جُل ْ رِ ] (اِخ ) ابن محمدبن امین الدین . مؤلف سلافة العصر آرد: دریای بیکران علم است و وادی بی پایان فضل در علم و دانش مقامی بلند یافت و عرفان او بر حقیقت دلیلی روشن است پدرش مفتی حنفیه و قطب شریعت بوده .پسر وی در دامنش تربیت یافت و ...
-
ذوطلوح
لغتنامه دهخدا
ذوطلوح . [ طَ ] (اِخ ) نام موضعی میان کوفة وفید. || نام مردی از بنی ودیعةبن تیم اﷲ. || یوم ذوطلوح ؛ نام یکی از جنگهای عرب است که آنرا یوم الصمد نیز خوانند و آن جنگی بود میان بعض قبائل عرب با بنی یربوع و ظفر بنویربوع را بود. و در مجمع الامثال میدانی آ...
-
زبرقان
لغتنامه دهخدا
زبرقان . [ زِ رِ ] (اِخ ) لقب حصین بن بدرصحابی . او را بخاطر زیبایی و یا زردی رنگ عمامه و یا از آنرو که حله در برکرد و در انجمن مردم حضوریافت ، زبرقان لقب دادند. (منتهی الارب ). لقب مردی . (ناظم الاطباء). نام مردی از اصحاب . (غیاث اللغات ) (آنندراج )...