دروند. [ دَرْ وَ ] (اِمرکب ) چنگک و قلاب که به عربی معلاق خواند. (از برهان ). چنگک و قلاب . (لغت محلی شوشتر - نسخه ٔ خطی ). || دلوند، و آن چوبی است که از بالا به عرض درکشند و در را بدان آویزند. (لغت محلی شوشتر - نسخه ٔ خطی ). || نجاف (به خراسان ). (از یادداشت مرحوم دهخدا). دربند. فانه . قُنّاحَه کلوم . کلون . (یادداشت مرحوم دهخدا): و عن ابن الاعربی یقال لدروند الباب النجاف و النجران و لمترسه القناح و لعتبته النهضة، و فی کتاب العین القنح اتخاذک . قناحة تشد بها عضادة بابک و نحوها و یسمیها الفرس قانه (فانه ) و هو مفتاح معوج طویل . (یادداشت مرحوم دهخدا از تاج العروس ).و قائمتاها فی دوارة علی قدرالدروند. (معجم البلدان در کلمه ٔ سد یأجوج و مأجوج ). ثم ساروا معنا الی حبل أملس لیس علیه من النبات شی ٔ... و اذا عضادتان مبنیتان مما یلی الجبل ... و کله مبنی بلبن حدید... و اذا دروند حدید طرفاه فی العصادتین ... و فوق الدروند بناء بذلک اللبن الحدید و النحاس الی رأس الجبل . (معجم البلدان در کلمه ٔ سد یأجوج و مأجوج ). || در شیشه . سر شیشه . در قرابه . سر قرابه . در بطری .سر بطری . سربند. (یادداشت مرحوم دهخدا). سِطام . (منتهی الارب ). || نام دارویی است . (از برهان ) (آنندراج ) (جهانگیری ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.